شهدا در کجای زندگی ما متجلی اند؟!

اگر زنده بودن شهدا و شاهد بودن شهید را در افقی بالاتر نسبت به خود باور کنیم، تمام حرکات و سکنات ما به یادواره های شهدا تبدیل می شوند و بین ما و آنها فاصله ای احساس نمی شود، اما وجود فاصله، تفاوت بین دانسته ها و باورهای ما را افشاء می کند…
برگزاری سالانه و یا گاهانه یادواره های سرداران شهید، شهدای محله، شهدای شهر، شهدای استان، شهدای منطقه و شهدای کشور که اتفاقاً با استقبال گسترده قاطبه مردم و ترجیحاً همسنگران، هم اندیشان و نیز نسل جدید هم همراه می گردد، پدیده مهم جامعه ماست که ثابت می کند شهدا زنده اند و قابلیت تاثیرگذاری در خط خط زندگی ما را دارند و بعبارتی، شهدا همچنان الگوهای تمام عیار نسلهای جدید در حال انتخاب اند.یادواره های شهدا آنچنان اهمیت دارند که رهبر معظم انقلاب آنها را کمتر از خود شهادت ندانسته و بر برگزاری همیشگی آن تاکید موکد دارند، چرا که این یادواره ها بخاطر پردازش به زندگی و سیره مسافران پرواز بهشت، حقیقتاً یک موهبت الهی برای مردم و جوانان ما هستند.
اما آنچه که در هر یادواره، ذهنیت جامعه را اشغال کرده و ایجاد پرسش می کند این است که:
شهدا با این همه مختصات ناب و قابلیت های الگوشوندگی، در کجای زندگی ما متجلی اند؟! آیا زمان واکاوی علل و چرایی این همه فاصله بین آنچه که می خواهیم و آن چه که هستیم و یا بین آنچه که بوده ایم و آن چه که شده ایم، نرسیده است؟!آیا نباید جواب دهیم که شهدا در کدام تجلی فردی و اجتماعی ما دیده می شوند؟!
فلذا در تحقیق و تفحص اجتماعی و معنوی روح حاکم، حاضر و ناظر شهدا از خود و از شما می پرسم که شهدا در کدامین جلوه ما پیدا و حاضرند؟!
1-آیا در نگاه اجتماعی ما مثل نوع روابط انسانی، قضاوتها، محافل و مجالس و در تصمیمات زندگی ما حاضرند؟
2-آیا در مواضع سیاسی ما مثل ولایتمداری، انحراف ستیزی و رعایت حق و حقوق دیگران دیده می شوند؟
3-آیا در عملکرد اقتصادی ما، مثل درآمد جویی، مال اندوزی، سودجویی و حلال ورزی ما قابل ملاحظه اند؟
4-آیا در روابط خانوادگی و عاطفی و مهربانی و پاکدامنی و حسن خلق و غیرت ورزی ما الگو قرار گرفته اند؟
5-آیا در تجلیات فردی ما مثل لباس پوشیدن، آرایش و پیرایش و مدگرایی و ظاهرآرایی ما بروز یافته اند؟
6-آیا در کلام و مرام ما مثل ادبیات گفتاری، صداقت ورزی، طهارت جویی و مفیدگویی معیارند؟
7-آیا در احساس مسئولیت و مسئولیت پذیری ما در قبال وظایف دینی و تکالیف شرعی نقش آفرینی می کنند؟
8-آیا در سلطه گریزی و استکبارستیزی ما مثل مرعوب نشدن و شهادت طلبی ما حرف اول را می زنند؟
9-آیا در بندگی خدا، خدمت صادقانه به مردم، گذشت و فداکاری در قبال همنوعان، تداعی گر سیره شهدائیم؟
10-آیا ما در عرصه های مسئولیتی و مدیریتی مان شباهتی به شهدا داریم؟
در تجمل ورزیها، تشریفات گراییها، طاغوت منشیها، اسرافها، تبذیرها، خودخواهیها، رانت خواریها، حق کشیها، پارتی بازیها، طایفه گراییها، تعصبات قومی، ناسیونالیسمهای نژادی، شهرگراییها، کم کاریها، بی مسئولیتی ها، ولایت گریزیها، گردنگشیها، فسادگرائیها، اخلاق گریزیها، ارتشاءها، اختلاسها، فرصت طلبی ها، قدرت طلبی ها، مال اندوزیها، سودجویی ها و غیره چه وجوه تشابهی با شهدایی داریم که در یادواره ها از آنها تجلیل می کنیم؟!
رسدکردن مختصات خود با ویژگی های شهدا در هر یک از جلوه های رفتاری و گفتاری و در هر موقعیتی که قرار داریم، اعم از امور و مناصب اجتماعی و فردی و خانوادگی و سازمانی، به ما کمک می کند تا فاصله بین واقعیتهای خودمان را با آرمانها و ادعاها درست سنجیده و موقعیت مان را درست تر و واقعی ترارزیابی کنیم.
باید بپذیریم که شهدا و یادواره هایی که برای آنها برگزار می کنیم، دارای راه، مرام و فرهنگ نابی هستند که به گردن آحاد مردم ما دارای حق اند و ما نمی توانیم از کنار این ولی نعمتان جامعه به اغماض بگذریم و زمانی که تصمیم به تجلیل می گیریم، باید به پیروی از آنها و قرابت ظاهری و باطنی با آنها نیز مصمم شویم.
روزی و روزگاری، زندگی ما با واژه و فرهنگ شهادت تزئین می شد و خیابان های شهر در قرق تابوت های شهدا بودند، کوچه های ما بنام شهدا بود، مساجد و تکایا و محافل ما رنگ و بوی شهید بخود گرفته بودند، رسانه ملی و سایر رسانه های ما دائماً از شهدا سخن می گفتند، الگوهای عینی و ذهنی نسل های جدید و رو به رشد، شهدا بودند و مدح ها و مرثیه ها و سرودها و شعرهای مربوط به شهدا از زبان ما زمزمه می شدند و حجاب ها و عفاف ها متاثر از شهدا تنظیم می شدند و خلاصه زندگی ما تبلوری از فرهنگ جهاد و شهادت و ایثار بود.
اما حالا چه اتفاقی افتاده است که این فرهنگ، بوی غربت بخود گرفته و شهرها خالی از یاد شهدا شده و تمثال های شریف شهدا کمتر دیده می شوند و در بیلبوردها و بنرها و سایر تجلیات تبلیغاتی، سهم چندانی به شهدا تخصیص نمی یابد؟! در نامگذاری های اماکن عمومی، اولویت خاصی به شهدا داده نمی شود و در حالیکه قبل ترها می گفتیم، قهرمانان واقعی، شهدای اسلام اند، حالا بزرگراهها و خیابان ها و کوچه ها و مدارس و بسیاری از اماکن عمومی را کمتر بنام این قهرمانان واقعی نامگذاری می کنند و در حالیکه برخی از جانبازان برای تامین هزینه های داروهای وارداتی در بازار سیاه مجبور به گدایی خود یا همسرانشان هستند، باز هم می بینیم که سکه های متکثر بیت المال، اقلاً همزمان با قهرمانان ورزشی که افتخارات ارزنده ملت ایران اند، به قهرمانان واقعی و خانواده هایشان هم که ناجیان ملت ایران اند، داده نمی شوند!

ما در یادواره های شهدا باید بطور جدی و جامع به این سئوالات، پاسخ دهیم:
-نگاه شهدا به دنیا و جاذبه های چگونه بود و نگاه ما به دنیا و جاذبه هایش چگونه است؟
-شهدا تا چه اندازه اخلاقی و معنوی و الهی و اخروی زندگی کردند و ما در کجای کاریم؟
-شهدا در موضوع گذشت و ایثار چه نمره ای اخذ کردند و ما چه نمراتی در امتحانات مشابه می گیریم؟!
-شهدا عدالت را چگونه معنا و به آن عمل می کردند و ما آن را چگونه توجیه و محقق می کنیم؟
شک نکنید که شهدا با تاسی از امام حسین(ع) و به رهبری ولایت مطلقه فقیه به کعبه آمال خویش نایل شدند و ما باید از خود بپرسیم؛ آیا راهی را که در پیش گرفته ایم به کعبه می رسد، یا سر از ترکستان در می آوریم؟!
استفاده ابزاری از شهدا و یادواره ها و نیز دولتی کردن و رسمی کردن مراسم موسوم به یادواره شهدا، خدمت به آرمانهای بلند شهدا نیست، بلکه عادی کردن نام شهید بعنوان یک لفظ ساده و لقلقه زبان است، در حالیکه همه می دانیم که شهدا دارای مقامات بزرگ الهی و وجهه های عظیم مردمی اند و از این رو نباید فلسفه زنده ماندن شهدا را از یاد ببریم.
فلذا متاثر از تاکیدات موکد رهبر معظم انقلاب مبنی بر لزوم برگزاری مردمی مراسم سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بخاطر مردمی بودن انقلاب اسلامی، تاکید می شود که بسیار شایسته است محور برنامه ریزی، تدارک و برگزاری یادواره های شهدا، مردم و تشکلهای مردمی باشند و تامین هزینه های مراسم را نیز مردم متقبل شوند تا اولاً ثابت شود که شهدا از مردم و تجلی پشتوانه های مردمی نظام اند و ثانیاً شائبه استفاده ابزاری از شهدا توسط برخی از مدیران در اذهان بوجود نیاید، اگر چه حاکمیت ما مردمی و غالب مدیرانش منطبق با اعتقادات الهی مردم رفتار می کنند.
یادآوری شهدا در یادواره های شهدا، کار بسیار خوبی است، زیرا از سیمای شهرها زنگارزدایی کرده و با غبارروبی دلها، دیده ها را شسته و نگاهها را تمیز و حتی تعویض می کند و غفلتهای کهنه را با ذکر تازه نام شهدا برطرف کرده و روزنه های جدیدی را در برابر ما می گشاید، اما آنچه که مهم تر از یادواره هاست، ماندگاری یاد و مرام شهدا در برابر چشمان و عمق اذهان و نیز متن هر عنوان از واقعیات اجتماعی است که با آنها زندگی می کنیم.
ماندگاری یاد شهدا، باید با یادگاری زاد شهدا همراه باشد که ما در گذشته از آنها به امانت ستاندیم و از هم اکنون هم می توانیم از یادواره های شهدا به ودیعه بگیریم و ترجیحاً بایستی به ثبت یادگاریهای رفتاری، یادگاریهای گفتاری، یادگاریهای نوشتاری، یادگاریهای دیداری، یادگاریهای نامگذاری، یادگاریهای یادسپاری، یادگاریهای مزاری، یادگاریهای رهسپاری، یادگاریهای غمگساری، یادگاریهای جان نثاری، یادگاریهای عزاداری و سایر یادگاریهای ماندگار بپردازیم.
ما می توانیم یادواره های شهدا را به آوردگاههای غدیری و ارادتگاههای تنوری در این فرهنگسراهای شهادت و ایثار جامعه جهت تجدید میثاق، تحکیم پیمان و تجلی بیعت با شهدا و امام شهدا و ولی فقیه زمان تبدیل کرده و طی آن با شهدا عهد ببندیم که دیگر، دنیا حواس ما را از آنها و آرمانهای الهی شان پرت نکند و برای آنکه این غفلت ها تکرار نشوند، جاودانگی تزئین شهرها و تقریب دلها به زیبایی تمثالها و نامهایشان را وعده داده و شاخص قرار دهیم.
اگر زنده بودن شهدا و شاهد بودن شهید را در افقی بالاتر نسبت به خود باور کنیم، تمام حرکات و سکنات ما به یادواره های شهدا تبدیل می شوند و بین ما و آنها فاصله ای احساس نمی شود، اما وجود فاصله، تفاوت بین دانسته ها و باورهای ما را افشاء می کند و از این لحاظ است که ما باید بدنبال یادواره های کارآمدتر و کاربردی تر باشیم و مراسم خود را طوری تنظیم کنیم که خروجی آن ، ورودی ما به حیاط خلوت شهدا باشد.
ما باید در خروجی یادواره های شهدا، جامعه را به سمت قدرشناسی از شهدا، جانبازان، آزادگان، رزمندگان و دیگر یادگاران دفاع مقدس و خانواده های معظم ایثارگرانی سوق دهیم که بالاترین افتخارات را به ما هبه کردند.
ما باید در خروجی یادواره ها، تکریم و تعظیم نسل امروز را در برابر ارمانها و دستاوردهای ارزشی نسل رزم جاودانه سازیم و نگذاریم بین انتظارات شهدا با آنچه که می بینیم، تفاوت از زمین تا آسمان باشد، یعنی نباید در جامعه ای که این همه شهید داده، شاهد آن همه بی بند و باری و لاقیدی در سواحل، شهرکهای ساحلی، پارتی های مختلط، عروسی ها، بازار، دانشگاهها، تفریحگاهها، سینماها و کلاً ارتباطات و تجلیات اجتماعی باشیم!
ما باید در خروجی یادواره ها، شاهد منزوی شدن ارزش ستیزان جامعه و استقبال از ارزشگرایان ولایی باشیم و نگذاریم فرد یا افرادی به راحتی با عقائد الهی مردم بازی کرده و بخواهند جامعه را به سمت و سوی خاصی سوق دهند و دوباره تلخی حضور و مانور نااهلان و نامحرمان با نظام ولایی مان باشیم.
ما باید در خروجی یادواره ها، دوباره شهدا را در صدر جدول نشانده و سعادت جامعه را منوط به این کنیم که شهدا، گروههای مرجع اجتماعی ما را تشکیل داده و آنها را برای هر انتخاب و نیز ادامه راه، شاخص قرار دهیم.
مخلص کلام اینکه، یادواره های شهدا، همانند کارخانه های تولیدی اند که البته در این موسسه تولیدی ما باید افکاری را تولید کنیم که به اقبال عمومی و سعادت همگانی مردم انجامیده و نیز موجب تضمین دستاوردهای اهدایی شهدا به ما می گردد که در راس آنها اسلام، نظام، امام، قانون اساسی، ولایت مطلقه فقیه و مشخصاً رهبری معظم انقلاب قرار دارند و طی آن جامعه ما پس از طی کردن مرحله زنگارزدایی و غبارروبی معنوی و اعتقادی و اخلاقی، تطهیر شده و به قداست ایام الله دفاع مقدس نزدیک شده و رویکرد اجتماعی مردم به افراد ولایی و ارزشی، غالب خواهد شد.
در پایان لازم می دانم تا ابیاتی از مثنوی بلند “یادمان دفاع مقدس” را که چند سال پیش سروده ام جهت تحکیم هر چه بیشتر مبحثی که مطرح کرده ام، تقدیم نمایم تا معلوم شود که ما در یادواره ها باید به سمت دستاوردهایی خیز برداریم که یا خودمان غفلتاً و یا تعمداً از دست داده ایم و یا اینکه در نتیجه جنگ نرم دشمنان، این دستاوردهای مقدس را از ما ستانده اند:
یادم آمد که کنم یاد ز خویش / تا بگیرم ره فریاد به پیش
که کجا بوده ام و با چه کسان / به کجا آمدم ای همنفسان
می کنم یاد از آن شهر قشنگ / شهر آسمانی جبهه و جنگ
شهر من مدینه فاضله بود / بین خوبان و بدان فاصله بود
شهروندان همه از اهل نظر / همه بیداردل از جنس سحر
خانه ها،ساده ز خاک و گل و سنگ/ کوچه ها، کوچک و باریکه و تنگ
سفره ها، مائده های آسمان / کوله ها، بار سفر تا به جنان
نغمه ها،زمـــزمـه نـاز سروش / گریه ها،می به سبوی می فروش
سینه ها،جسوروبی باک وشجاع / دیــده هـا،منتــظر شــام وداع
شهـر من، محفـل عاشقـانه بود / کربـــــلای ثـانـی زمـانـه بـود
آن دعـاهای کمیـل،یادش بخیر / آن همه اشک چو سیل،یادش بخیر
آن که از قافله جا مانده،منم / به جهان مهمان ناخوانده،منم
رفتنی بودم و ماندنی شدم / با دلم رفیق ناتنی شدم
بس که ماندم،شده رفتنم خیال / گرچه دارم به تنم ؛زخم وصال
شهر آسمانی ام، رفته زدست / دل از این غربت دیرینه شکست
چه شد آن شهر قشنگ عاشقی / آن همه محله شقایقی
شهر من، شلمچه کعبه نشان / شهر من دوکوهه دلشدگان
شهر من، مقرّ هفت تپه کجاست / شهر من گمشده در غفلت ماست
شهر من، بوده هویزه شهید / چه بگویم که چه دید و چه کشید
بلبلانه یاد از گل میکنم / غربت دل را تحمل میکنم
دلم اکنون چو پرستوئی غریب / شد از این فاصله بی صبروشکیب
بس که از ماندن و بودن خجلم / تنم عاصی شده از دست دلم
از چه پای رفتنم خسته شده / بال معراجی من بسته شده
چه شد آن حس سبکبالی من / آن همه، نگاه آمالی من
من غریب شب تنهایی شدم / خسته از محبس دنیایی شدم
همسفر، بیا که پرواز کنیم / زندگی را ز نو آغاز کنیم
بیکسی و بی شکیبایی بس است / این همه غربت و تنهایی بس است
“صادقا” حوصله کن، حوصله کن / سینه را، مدینه فاضله کن

 

 



هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.