موضوع: "بدون موضوع"

کودتای آمریکا برای بازگرداندن شاه

کودتا آمریکا برای بازگرداندن شاه – 1332 ه ش رویدادهای روز درج نظر 745 بازدید کودتای 28 مرداد سال 1332، نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران است. کودتا، سبب سقوط حکومت ملی ایران و استمرار رژیم استبداد سلطنتی شد. با این حال، هنوز به صورت گسترده و در سطح عموم به این نکته مهم پرداخته نشده است و بیشتر مردم از آن ناآگاهند. از آنجا که این کودتا با دخالت دو دولت خارجی امریکا و انگلستان صورت گرفت، آنها باید به طور رسمی از ملت ایران عذرخواهی کنند و به دلیل آسیب هایی که به ملت ایران وارد ساخته اند، غرامت بپردازند. پیدایش فاصله میان مصدق و آیت اللّه کاشانی دکتر مصدق و آیت الله کاشانی، دو عنصر غیر وابسته به بیگانه با طرز تفکرهای متفاوت بودند. کاشانی معتقد به مبارزه بر اساس اندیشه اسلامی بود، ولی مصدق با همه مسائل، بدون توجه به معیارهای اسلامی، برخوردی سیاسی داشت. مصدق که با حمایت و همراهی آیت الله کاشانی به نخست وزیری ایران رسیده بود، تا پیش از واقعه سی تیر سال 1331، به توصیه ها و دیدگاه های ایشان توجه ویژه داشت. مصدق پس از این قیام خونین که با رهبری حکیمانه آیت الله کاشانی و فداکاری های ملت ایران دوباره به زمامداری رسید، روش دیگری در پیش گرفت. با آنکه دولت وی می توانست با تشکیل دادگاه، عوامل جنایت کشتار مردم را به کیفر برساند، چنین نکرد. حتی مصدق، سرلشکر وثوق، یکی از سران این توطئه را به سمت معاونت خود برگزید و این، سرمنشأ اختلاف های اساسی میان مصدق و آیت الله کاشانی شد. مصدق همچنین با طرح شعار جدایی دین از سیاست، به صراحت از مداخله علما در امور سیاسی اظهار نارضایتی می کرد. بدین ترتیب، در دولت وی، محدودیت های آیت الله کاشانی بیش از پیش شد تا جایی که مطبوعات بی شرمانه به او توهین کردند و گروه هایی از اراذل و اوباش، به خانه اش هجوم بردند.  نقش سیا در کودتای 28 مرداد کودتای 28 مرداد 1332، با طراحی گسترده و امکانات مالی و نظارت سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) و بهره گیری از کمک شبکه های جاسوسی انگلیس عملی شد. کرمیت روزولت، از سرشناسان سیا و طراحان این کودتا چنین می نویسد: «سیا پس از تبادل نظر با انگلیسی ها، تصمیم به سرنگون کردن دولت مصدق گرفت؛ زیرا مصدق با ملی کردن یک میلیارد دلار دارایی شرکت نفت ایران و انگلیس، خشم و غضب قدرت های غرب را برانگیخته بود.» سازمان سیا کوشید موقعیت مصدق را تضعیف کند. آنها با تبلیغ برکناری مصدق و انتخاب ژنرال زاهدی از سوی شاه، گروه های آشوب گر را برای ایجاد فضای هرج و مرج آمیز در تهران سازمان دهی کردند تا شهر تهران از هر نظر آماده اجرای نقشه کودتای 28 مرداد باشد.  تأثیر اوباش حدود ساعت هشت صبح روز 28 مرداد، جمعیتی در حدود سه هزار نفر مسلح به چماق و چوب دستی، از جنوب شهر تهران، تظاهراتی را بر ضد مصدق و به سود محمدرضا شاه آغاز کردند. آنها در خیابان ها حرکت می کردند و فریاد می زدند: «جاوید شاه، مرگ بر مصدق خائن». بیشتر این افراد برای این کار پول گرفته بودند. در میان آنان، عده زیادی افراد بی کار و چاقوکشان سرشناس وجود داشتند. بخشی از این جمعیت وارد بازار شدند و تهدید کردند که مغازه ها را غارت خواهند کرد. در نتیجه، بازار خیلی زود بسته شد. در این هنگام، شمار زیادی کامیون و اتوبوس که از صبح زود اجاره شده بود، وارد صحنه شدند و به حمل و نقل تظاهرکنندگان پرداختند. ماشین ها در شهر به راه افتادند و افرادی که در آن بودند، با فریاد شعار می دادند و جنگ روانی را آغاز کردند که به سود شاه شد. هنگام ظهر تردیدی باقی نماند که دولت مصدق سقوط کرده است.  مصدق و کودتا به جرئت می توان گفت دکتر مصدق، کوچک ترین اقدامی در راه خنثی کردن کودتای 28 مرداد 1332 نکرد. البته درست است که مصدق نیروی کافی برای مقابله نداشت، ولی وی از امکانات محدود خود نیز استفاده نکرد. در فاصله روزهای 25 تا 28 مرداد، همه می دانستند که کودتای خونینی در راه است. مصدق هم کاملاً از این مسئله آگاه بود، ولی حتی آماده باش معمولی هم به نیروهای طرفدار خود نداد و ستاد ارتش او نیز کوچک ترین مقاومتی در برابر کودتاچیان نشان نداد. وی با آنکه می توانست با به راه انداختن تظاهرات مردمی، قدرت خود را به مخالفان نشان دهد، چنین نکرد و هرگونه تظاهراتی را ممنوع اعلام کرد. وی همچنین از مستقر ساختن نیروهای امنیتی برای متوقف ساختن آشوبگران که به ایجاد هرج و مرج در تهران دست زده بودند، خودداری کرد. بدون شک، این مسئله از نکته های سؤال برانگیز تاریخ معاصر ایران شمرده می شود که تحلیل های بسیاری را به همراه داشته است.  هشدار آیت اللّه کاشانی آیت الله کاشانی در روز 27 مرداد، نامه ای به دکتر محمد مصدق نوشت و در آن، با لحن تلخ و شکوه آمیز، حتمی بودن وقوع کودتا را به دست ژنرال زاهدی مطرح ساخت و با پیشنهاد مذاکره برای مبارزه مشترک، دو تن از یارانش را نزد مصدق فرستاد. در کمال شگفتی، دکتر مصدق پیشنهاد آیت الله کاشانی را رد کرد و در پاسخ چنین نوشت: «اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم.» مصدق می توانست با صدور اعلامیه ای مشترک، همان روز، مردم را به مبارزه با کودتا فراخواند و به همه مسئولان نظامی هشدار دهد. بی شک، پخش پیام مشترک رادیویی از سوی دو رهبر مذهبی و سیاسی، حتی در صبح روز کودتا کافی بود تا آن نقشه شوم اجرا نشود.  خفقان پس از کودتا غروب روز 28 مرداد سال 1332، غروب آزادی در ایران بود. کودتاچیان مسلط شدند و همه نهادها و مراکز تجمع آزادی خواهان به دست اوباش و اشرار به آتش کشیده شد. شاهِ فراری بازگشت و به جای حکومت جمهوری، رژیم استبداد سلطنتی به مدت طولانیِ ربع قرن برقرار گردید. روز 29 مرداد، رژیم استبداد با اعمال وحشت و ترور در سراسر کشور و سرکوب نهضت و دستگیری آزادی خواهان، نفس ها را در سینه حبس کرد. پست های مهم مملکتی به دست عوامل کودتا سپرده شد و عوامل اصلی کودتا در ارتش ترفیع درجه گرفتند. مطبوعات زیر سانسور دولت رفت و سازمان پلیس مخفی با عنوان ساواک ایجاد شد. استعمار نیز به وسیله شاه دست نشانده، سلطه خود را در ایران استوار و در 25 سال پس از کودتا، نفت ملی شده ایران را به بهای ارزانی غارت کرد.

سخنان گرانبها از امام رضا (ع)

. مؤمن‌ ، مؤمن‌ واقعى‌ نيست‌ ، مگر آن‌ كه‌ سه‌ خصلت‌ در او باشد : سنتى‌ از پروردگارش‌ و سنتى‌ از پيامبرش‌ و سنتى‌ از امامش‌ . اما سنت‌ پروردگارش‌ ، پوشاندن‌ راز خود است‌ ، اما سنت‌ پيغمبرش‌ ، مدارا و نرم‌ رفتارى‌ با مردم‌ است‌ ، اما سنت‌ امامش‌ صبر كردن‌ در زمان‌ تنگدستى‌ و پريشان‌ حالى‌ است‌

(اصول‌ كافى‌ ، ج‌ 3 ، ص‌ 339)

2.  پنهان‌ كننده‌ كار نيك‌ ( پاداشش‌ ) برابر هفتاد حسنه‌ است‌ و آشكار كننده‌كار بد سرافكنده‌ است‌ ، و پنهان‌ كننده‌ كار بد آمرزيده‌ است‌

(اصول‌ كافى‌ ، ج‌ 4 ، ص‌ 160)

3.  از اخلاق‌ پيامبران‌ ، نظافت‌ و پاكيزگى‌ است‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)

4.  امين‌ به‌ تو خيانت‌ نكرده‌ ( و نمى‌كند ) و ليكن‌ ( تو ) خائن‌ را امين‌ تصورنمودى‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)

5.  برادر بزرگتر به‌ منزله‌ پدر است‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)

6.  دوست‌ هركس‌ عقل‌ او ، و دشمنش‌ جهل‌ اوست‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 467)

7.  دوستى‌ با مردم‌ ، نيمى‌ از عقل‌ است‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 467)

8.  به‌ درستى‌ كه‌ خداوند ، سر و صدا و تلف‌ كردن‌ مال‌ و پر خواهشى‌ را دوست‌ندارد

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 467)

9.  عقل‌ شخص‌ مسلمان‌ تمام‌ نيست‌ ، مگر اين‌ كه‌ ده‌ خصلت‌ را دارا باشد : از اواميد خير باشد ، از بدى‌ او در امان‌ باشند ، خير اندك‌ ديگرى‌ را بسيار شمارد ، خير بسيار خود را اندك‌ شمارد ، هرچه‌ حاجت‌ از او خواهند دلتنگ‌ نشود ، در عمر خود از دانش‌طلبى‌ خسته‌ نشود ، فقر در راه‌ خدايش‌ از توانگرى‌ محبوبتر باشد ، خوارى‌ در راه‌ خدايش‌ از عزت‌ با دشمنش‌ محبوبتر باشد ، گمنامى‌ را از پرنامى‌ خواهانتر باشد . سپس‌ فرمود : دهمى‌ چيست‌ و چيست‌ دهمى‌ ! به‌ او گفته‌ شد : چيست‌ ؟ فرمود : احدى‌ را ننگرد جز اين‌ كه‌ بگويد او از من‌ بهتر و پرهيزگارتر است‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 467)

10.  از امام‌ رضا ( ع‌ ) سؤال‌ شد : سفله‌ كيست‌ ؟ فرمود : آن‌ كه‌ چيزى‌ دارد كه‌از ( ياد ) خدا بازش‌ دارد

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)

11.  ايمان‌ يك‌ درجه‌ بالاتر از اسلام‌ است‌ ، و تقوا يك‌ درجه‌ بالاتر از ايمان‌است‌ ، و به‌ فرزند آدم‌ چيزى‌ بالاتر از يقين‌ داده‌ نشده‌ است‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)

12.  اطعام‌ و ميهمانى‌ كردن‌ براى‌ ازدواج‌ از سنت‌ است‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)

13.  پيوند خويشاوندى‌ را برقرار كنيد گرچه‌ با جرعه‌ آبى‌ باشد ، و بهترين‌ پيوندخويشاوندى‌ ، خوددارى‌ از آزار خويشاوندان‌ است‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)

14.  حضرت‌ رضا ( ع‌ ) هميشه‌ به‌ اصحاب‌ خود مى‌فرمود : بر شما باد به‌ اسلحه‌پيامبران‌ ، گفته‌ شد : اسلحه‌ پيامبران‌ چيست‌ ؟ فرمود : دعا

(اصول‌ كافى‌ ، ج‌ 4 ، ص‌ 214)

15.  از نشانه‌هاى‌ دين‌ فهمى‌ ، حلم‌ و علم‌ است‌ ، و خاموشى‌ درى‌ از درهاى‌ حكمت‌است‌ . خاموشى‌ و سكوت‌ ، دوستى‌ آور و راهنماى‌ هر كار خيرى‌ است‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)

16.  زمانى‌ بر مردم‌ خواهد آمد كه‌ در آن‌ عافيت‌ ده‌ جزء است‌ ، كه‌ نه‌ جزء آن‌ دركناره‌گيرى‌ از مردم‌ ، و يك‌ جزء آن‌ در خاموشى‌ است‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)

17.  از امام‌ رضا ( ع‌ ) از حقيقت‌ توكل‌ سؤال‌ شد . فرمود : اين‌ كه‌ جز خدا ازكسى‌ نترسى‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)

18.  به‌ راستى‌ كه‌ بدترين‌ مردم‌ كسى‌ است‌ كه‌ يارى‌اش‌ را ( از مردم‌ ) باز دارد وتنها بخورد و زير دستش‌ را بزند

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 472)

19.  بخيل‌ را آسايشى‌ نيست‌ ، و حسود را خوشى‌ و لذتى‌ نيست‌ ، و زمامدار را وفايى‌ نيست‌ ، و دروغگو را مروت‌ و مردانگى‌ نيست‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 473)

20.  كسى‌ دست‌ كسى‌ را نمى‌بوسد ، زيرا بوسيدن‌ دست‌ او مانند نماز خواندن‌ براى‌اوست‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 473)

21.  به‌ خداوند خوشبين‌ باش‌ ، زيرا هركه‌ به‌ خدا خوشبين‌ باشد ، خدا با گمان‌خوش‌ او همراه‌ است‌ ، و هركه‌ به‌ رزق‌ و روزى‌ اندك‌ خشنود باشد ، خداوند به‌ كردار اندك‌ او خشنود باشد ، و هركه‌ به‌ اندك‌ از روزى‌ حلال‌ خشنود باشد ، بارش‌ سبك‌ و خانواده‌اش‌ در نعمت‌ باشد و خداوند او را به‌ درد دنيا و دوايش‌ بينا سازد و او را از دنيا به‌ سلامت‌ به‌ دار السلام‌ بهشت‌ رساند

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 472)

22.  ايمان‌ چهار ركن‌ است‌ : توكل‌ بر خدا ، رضا به‌ قضاى‌ خدا ، تسليم‌ به‌ امرخدا ، واگذاشتن‌ كار به‌ خدا

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)

23.  از امام‌ رضا درباره‌ بهترين‌ بندگان‌ سؤال‌ شد . فرمود : آنان‌ هرگاه‌ نيكى‌كنند خوشحال‌ شوند ، و هرگاه‌ بدى‌ كنند آمرزش‌ خواهند ، و هرگاه‌ عطا شوند شكر گزارند ، و هرگاه‌ بلا بينند صبر كنند ، و هرگاه‌ خشم‌ كنند . درگذرند

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 469)

24.  كسى‌ كه‌ فقير مسلمانى‌ را ملاقات‌ نمايد و بر خلاف‌ سلام‌ كردنش‌ بر اغنيا براو سلام‌ كند ، در روز قيامت‌ در حالى‌ خدا را ملاقات‌ نمايد كه‌ بر او خشمگين‌ باشد

(عيون‌ اخبار الرضا ، ج‌ 2 ، ص‌ 52)

25.  از حضرت‌ امام‌ رضا ( ع‌ ) درباره‌ خوشى‌ دنيا سؤال‌ شد . فرمود : وسعت‌ منزل‌و زيادى‌ دوستان‌ 

(بحار الانوار ، ج‌ 76 ، ص‌ 152)

26.  زمانى‌ كه‌ حاكمان‌ دروغ‌ بگويند ، باران‌ نبارد و چون‌ زمامدار ستم‌ ورزد ،دولت‌ ، خوار گردد ، و اگر زكات‌ اموال‌ داده‌ نشود چهار پاپان‌ از بين‌ روند

(بحار الانوار ، ج‌ 73 ، ص‌ 373)

27.  هر كس‌ اندوه‌ و مشكلى‌ را از مؤمنى‌ برطرف‌ نمايد ، خداوند در روز قيامت‌اندوه‌ را از قلبش‌ برطرف‌ سازد

(اصول‌ كافى‌ ، ج‌ 3 ، ص‌ 268)

28.  بعد از انجام‌ واجبات‌ ، كارى‌ بهتر از ايجاد خوشحالى‌ براى‌ مؤمن‌ ، نزدخداوند بزرگ‌ نيست‌

(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 347)

29.  بر شما باد به‌ ميانه‌روى‌ در فقر و ثروت‌ ، و نيكى‌ كردن‌ چه‌ كم‌ و چه‌ زياد ،زيرا خداوند متعال‌ در روز قيامت‌ يك‌ نصفه‌ خرما را چنان‌ بزرگ‌ نمايد كه‌ مانند كوه‌ احد باشد

(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 346)

30.  به‌ ديدن‌ يكديگر رويد تا يكديگر را دوست‌ داشته‌ باشيد و دست‌ يكديگر رابفشاريد و به‌ هم‌ خشم‌ نگيريد

(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 347)

31.  بر شما باد راز پوشى‌ در كارهاتان‌ در امور دين‌ و دنيا . روايت‌ شده‌ كه‌” افشاگرى‌ كفر است‌ ” و روايت‌ شده‌ ” كسى‌ كه‌ افشاى‌ اسرار مى‌كند با قاتل‌ شريك‌ است‌ ” و روايت‌ شده‌ كه‌ ” هرچه‌ از دشمن‌ پنهان‌ مى‌دارى‌ ، دوست‌ تو هم‌ بر آن‌ آگاهى‌ نيابد “

(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 347)

32.  آدمى‌ نمى‌تواند از گردابهاى‌ گرفتارى‌ با پيمان‌شكنى‌ رهايى‌ يابد ، و ازچنگال‌ عقوبت‌ رهايى‌ ندارد كسى‌ كه‌ با حيله‌ به‌ ستمگرى‌ مى‌پردازد

(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 349)

33.  با سلطان‌ و زمامدار با ترس‌ و احتياط همراهى‌ كن‌ ، و با دوست‌ با تواضع‌ ،و با دشمن‌ با احتياط ، و با مردم‌ با روى‌ خوش‌

(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 356)

34.  هر كس‌ به‌ رزق‌ و روزى‌ كم‌ از خدا راضى‌ باشد ، خداوند از عمل‌ كم‌ او راضى‌باشد

(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 356)

35.  عقل‌ ، عطيه‌ و بخششى‌ است‌ از جانب‌ خدا ، و ادب‌ داشتن‌ ، تحمل‌ يك‌ مشقت‌است‌ ، و هر كس‌ با زحمت‌ ادب‌ را نگهدارد ، قادر بر آن‌ مى‌شود ، اما هر كه‌ به‌ زحمت‌ بخواهد عقل‌ را به‌ دست‌ آورد جز بر جهل‌ او افزوده‌ نمى‌شود

(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 342)

36.  به‌ راستى‌ كسى‌ كه‌ در پى‌ افزايش‌ رزق‌ و روزى‌ است‌ تا با آن‌ خانواده‌ خود را اداره‌ كند ، پاداشش‌ از مجاهد در راه‌ خدا بيشتر است‌

(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 339)

37.  پنج‌ چيز است‌ كه‌ در هر كس‌ نباشد اميد چيزى‌ از دنيا و آخرت‌ به‌ او نداشته‌ باش‌ : كسى‌ كه‌ در نهادش‌ اعتماد نبينى‌ ، و كسى‌ كه‌ در سرشتش‌ كرم‌ نيابى‌ ، و كسى‌ كه‌ در خلق‌ و خوى‌اش‌ استوارى‌ نبينى‌ ، و كسى‌ كه‌ در نفسش‌ نجابت‌ نيابى‌ ، و) كسى‌ كه‌ از خدايش‌ ترسناك‌ نباشد

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)

38.  هرگز دو گروه‌ با هم‌ روبه‌رو نمى‌شوند ، مگر اين‌كه‌ نصرت‌ و پيروزى‌ با گروهى‌است‌ كه‌ عفو و بخشش‌ بيشترى‌ داشته‌ باشد

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)

39.  مبادا اعمال‌ نيك‌ و تلاش‌ در عبادت‌ را به‌ اتكاى‌ دوستى‌ آل‌ محمد ( ع‌ ) رهاكنيد ، و مبادا دوستى‌ آل‌ محمد ( ع‌ ) و تسليم‌ براى‌ آنان‌ را به‌ اتكاى‌ عبادت‌ از دست‌ بدهيد ، زيرا هيچ‌ كدام‌ از اين‌دو به‌ تنهايى‌ پذيرفته‌ نمى‌شود

(بحار الانوار ، ج‌ 78 ، ص‌ 347)

40.  عبادت‌ پر روزه‌ داشتن‌ و نماز خواندن‌ نيست‌ ، و همانا عبادت‌ پر انديشه‌كردن‌ در امر خداست‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)

41.  كسى‌ كه‌ نعمت‌ دارد بايد كه‌ بر عيالش‌ در هزينه‌ وسعت‌ بخشد

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)

42.  هرچه‌ زيادى‌ است‌ نياز به‌ سخن‌ زيادى‌ هم‌ دارد

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 466)

43.  كمك‌ تو به‌ ناتوان‌ بهتر از صدقه‌ دادن‌ است‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)

44.  به‌ آن‌ حضرت‌ گفته‌ شد : چگونه‌ صبح‌ كردى‌ ؟ فرمود : با عمر كاسته‌ ، و كردارثبت‌ شده‌ ، و مرگ‌ بر گردن‌ ما و دوزخ‌ دنبال‌ ما است‌ ، و ندانيم‌ با ما چه‌ شود

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)

45.  سخاوتمند از طعام‌ مردم‌ بخورد تا از طعامش‌ بخورند ، و بخيل‌ از طعام‌ مردم‌نخورد تا از طعامش‌ نخورند

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)

46.  ما خاندانى‌ باشيم‌ كه‌ وعده‌ خود را وام‌ دانيم‌ چنانچه‌ رسول‌ خدا ( ص‌ )كرد

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 470)

47.  هيچ‌ بنده‌ به‌ حقيقت‌ كمال‌ ايمان‌ نرسد تا سه‌ خصلتش‌ باشد : بينايى‌ در دين‌ ، و اندازه‌دارى‌ در معيشت‌ ، و صبر بر بلاها

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 471)

48.  به‌ ابى‌ هاشم‌ داود بن‌ قاسم‌ جعفرى‌ فرمود : اى‌ داود ما را بر شما به‌ خاطر رسول‌ خدا ( ص‌ ) حقى‌ است‌ ، و شما را هم‌ بر ما حقى‌ است‌ ، هر كه‌ حق‌ ما را شناخت‌ رعايت‌ او بايد ، و هر كه‌ حق‌ ما را نشناخت‌ حقى‌ ندارد

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 471)

49.  با نعمتها خوش‌ همسايه‌ باشيد ، كه‌ گريز پايند ، و از مردمى‌ دور نشوند كه‌ باز آيند

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 472)

50.  ابن‌ سكيت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ گفت‌ : امروزه‌ حجت‌ بر مردم‌ چيست‌ ؟ در پاسخ‌فرمود : همان‌ عقل‌ است‌ كه‌ به‌ وسيله‌ آن‌ شناخته‌ مى‌شود آن‌ كه‌ راستگو است‌ از طرف‌ خدا و از او باور مى‌كند ، و آن‌ كه‌ دروغگو است‌ و او را دروغ‌ مى‌شمارد ، ابن‌ سكيت‌ گفت‌ : به‌ خدا اين‌ است‌ پاسخ‌

(تحف‌ العقول‌ ، ص‌ 473)

سالروز ولادت امام رضا (ع)

سلام بر تو اى امام هشتم، اى فرزند پيامبر و على، اى پاره تن فاطمه اى جگر گوشه حضرت موسى بن جعفر، و اى امامى كه هر لحظه دل هاى ما به شوق ديدار حرم مطهّرت مى تپد، سلام بر تو اى على بن موسى الرضا، و سلام بر پدارن بزرگوارت و فرزندان پاك و معصومت.

فرارسيدن يازدهم ذى القعده سالروز ولادت هشتمين امام معصوم، خورشيد فروزان خراسان، مايه بركت و افتخار كشور ايران، محبوب دلهاى شيعيان، حضرت ابى الحسن على بن موسى الرضا عليه السلام را به همه مسلمانان جهان بالأخصّ شيعيان تبريك مى گوييم. و ذيلا خلاصه اى در شرح زندگانى آن حضرت مى آوريم.

ولادت:

حضرت امام رضا عليه السلام شب جمعه يازدهم ذى القعده در سال 148 هجرى در مدينه طيّبه به دنيا آمد، پدر بزرگوار آن حضرت امام هفتم موسى بن جعفر عليه السلام بود و مادر آن حضرت خانمى بود به نام امّ البنين يا تكتم يا نجمه كه هر سه اسم در تاريخ آمده است.

اين بانوى بزرگوار زنى با فضيلت بود كه خدا او را شايسته همسرى حضرت امام موسى بن جعفر عليه السلام و مادرى امام رضا عليه السلام قرار داده بود.

مرحوم علاّمه مجلسى رحمه الله در جلد 49/7 بحار الانوار نقل مى كند كه نجمه مادر حضرت رضا عليه السلام كنيزى بود كه حميده مادر حضرت موسى بن جعفر عليه السلام او را خريد، حميده مى گويد: حضرت رسول الله (صلى الله عليه وآله) را در خواب ديدم كه به من فرمود: اى حميده، اين نجمه براى فرزند تو موسى است، كه به زودى بهترين اهل زمين از او به دنيا خواهد آمد، پس من نجمه را به موسى بن جعفر بخشيدم، وقتى كه رضا به دنيا آمد نجمه را طاهره نام نهاد، و اين خانم بزرگوار اسامى مختلفى داشت كه از آنهاست: نجمه، سكن، سمان و تكتم.

مرحوم مجلسى نقل مى كند كه حضرت رضا عليه السلام در دوران شيرخوارگى كودكى درشت بود، و از اين جهت زياد شير مى خورد، حضرت نجمه گفت: براى شير دادن به اين بچه مرضعه اى بگيريد تا به من كمك كند، از او پرسيدند: آيا شير تو كم شده؟ گفت: نه لكن من ذكر و نماز و تسبيحى داشتم كه از زمان تولّد اين كودك كمتر مى توانم به آنها برسم.

مرحوم مجلسى در مجلّد 49/9 بحار الانوار نقل مى كند از خانمى كه مى گويد: شنيدم از نجمه كه مى فرمود: وقتى به فرزندم على باردار شدم سنگينى حمل را احساس نمى كردم، و وقتى در خواب بودم از داخل شكم خود صداى تسبيح و تهليل و تمجيد خداوند را مى شنيدم، و اين باعث خوف و هراس من شده بود، وقتى كه بيدار مى شدم صدايى نمى شنيدم، زمانى كه رضا به دنيا آمد دست خود را بر زمين گذاشت و سر به اسمان بلند كرد، و لبهاى مبارك خود را حركت مى داد، گويا حرف مى زد، در اين هنگام پدر او موسى بن جعفر (عليه السلام) بر من وارد شد و فرمود: مبارك باد بر تو اى نجمه لطف و كرامت پروردگارت، و سپس فرزندم على را در پارچه اى سفيد پوشاند و در گوش راست او اذان، و در گوش چپ او اقامه گفت، پس از آن آب فرات خواست و كام او را با آب فرات باز كرد و بعد او را به من برگرداند و فرمود: او را بگير كه او بقّية الله در زمين خدا است.

اسامى و القاب

نام آن حضرت «على» بود كه اين نام در ميان دودمان رسول خدا محبوب ترين نام بود، و نشانه آن ناميدن حضرت امام حسين عليه السلام چند تن از فرزندان خويش را به اين نام است.

كنيه آن حضرت أبوالحسن، و أبوعلى بود.

بعض القاب آن بزرگوار عبارت است از: سراج الله، نور الهدى، قرّة عين المؤمنين، رضا، رضىّ، فاضل، صابر، وفىّ، صديق. كه معانى اين القاب عبارت است از: چراغ پروردگار، نور هدايت و راهنمايى، نور چشم مؤمنان، راضى به رضاى خداوند، بخشنده، بردبار، با وفا، دوست. و همچنين پيامبر خدا(ص) او را عالِم آل محمّد(ص) ناميد.

فضائل و مناقب امام رضا(عليه السلام)

الف: محروم مجلسى از كتاب عيون اخبار الرضا(عليه السلام) نوشته مرحوم صدوق نقل مى كند كه: حضرت رضا عليه السلام هميشه تابستان ها بر روى حصير مى نشست، و زمستان بر روى پلاس «گليم» و لباس تن آن حضرت لباس درشت و نا مرغوب بود، مگر زمانى كه با مردم ملاقات داشت كه در آن هنگام با لباس مرغوب نزد آنان مى آمد. (بحار الانوار 49 / 89)

ب: و هم ايشان نقل مى كند از شخصى به نام ابراهيم بن عبّاس كه مى گويد: هرگز نديدم از امام رضا عليه السلام چيزى را بپرسند كه آن حضرت نداند، و عالم تر از او نسبت به زمان خودش نديدم، و مأمون همواره آن حضرت را با سؤال هاى مختلف امتحان مى كرد و آن بزرگوار جواب مى فرمود، در عين اينكه جوابهاى آن حضرت برگرفته از قرآن بود، قرآن را در هر سه روز يك بار ختم مى كرد، و مى فرمود: اگر بخواهم كمتر از سه روز يك ختم قرآن بخوانم مى توانم. لكن به هيچ آيه اى مرور نمى كنم مگر آنكه در آن فكر مى كنم و اينكه چه وقت و درباره چه چيز نازل شده است. لذا قرآن را در سه روز ختم مى كنم. (بحار الانوار 49 / 90)

و در همين كتاب از شخص فوق الذكر نقل فرموده كه: هرگز نديدم حضرت رضا عليه السلام كسى را با سخن خويش بيازارد و نديدم هرگز سخن كسى را قطع كند، ومى گذاشت تا حرف او تمام شود، هرگز حاجت كسى را در صورتى كه قدرت برآوردن آن را داشت رد نمى كرد، هرگز نزد كسى پاى خود را دراز نمى كرد، و تكيه هم نمى زد، و هرگز نديدم سخن درشتى به خادمان خود بگويد، هرگز نديدم كه آب دهان بر زمين بياندازد. و همين طور نديدم كه با صداى قهقهه بخندد بلكه تبسم مى كرد.

زمانى كه به اندرون خانه مى رفت و سفره مى انداختند تمام خدمتگزاران حتى دربان را بر آن مى نشانيد. آن حضرت شبها را بيشتر بيدار بود و كمتر مى خوابيد. بيشتر شبها را تا صبح بيدار بود، روزه بسيار مى گرفت، هرگز سه روز روزه در ماه از آن حضرت ترك نمى شد، آن حضرت در پنهانى نيكى و تصدق بر فقرا بسيار داشت، و بيشتر آن در شبهاى تاريك بود، بنابر اين هر كس ادّعا كند كه مانند او را در فضل ديده است او را راستگو مپنداريد.

ج، و مرحوم كلينى در كافى 4 / 23 نقل مى كند كه شخصى از اهل بلخ كه در سفر حضرت رضا (عليه السلام) از مدينه به خراسان همراه آن بزرگوار بوده مى گويد: روزى در بين راه سفره غذا گستردند، آن بزرگوار تمام خادمان و غلامان از سفيد و سياه را بر سر سفره جمع كرد، من گفتم: فداى شما شوم، بهتر بود كه براى اينان سفره اى جداگانه مى انداختند! آن حضرت فرمود: تند مرو، همانا خداى ما يكى است، مادر و پدر همه يكى است، و پاداش به اعمال است.

د: و نيز مرحوم كلينى در كافى 6 / 283 نقل فرموده است از شخصى كه: شبى فردى بر آن حضرت ميهمان شد، آن بزرگوار و ميهمان نشسته بودند و صحبت مى كردند، در اين حال چراغ خراب شد، آن شخص خواست چراغ را اصلاح كند، آن بزرگوار نگذاشتند و خود اقدام به اصلاح چراغ فرمودند و گفتند: ما خانواده اى هستيم كه مهمان را به كار نمى گيريم.

ولايت عهدى امام رضا (عليه السلام)

پس از آنكه حضرت موسى بن جعفر عليه السلام به وسيله هارون الرشيد لعنة الله عليه به شهادت رسيد، حضرت امام رضا عليه السلام به امامت رسيدند، مقدارى از دوران امامت آن بزرگوار در خلافت هارون، و مقدارى در حدود چهارسال در خلافت امين، و مدّت بيست سال در زمان خلافت مأمون بود.

در زمان هارون و بلا فاصله پس از شهادت حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) بعض افراد به هارون توصيه مى كردند كه حضرت را به شهادت برساند، مرحوم مجلسى نقل مى كند كه شخصى از بنى العباس به نام عيسى بن جعفر به هارون گفت: سوگندى را كه درباره آل ابى طالب يادكردى به يادآور كه گفتى: اگر كسى بعد از موسى بن جعفر ادعاى امامت كند گردن او را مى زنم، و الآن على بن موسى ادعاى امامت دارد و مردم نيز همان اعتقادى كه به پدر او داشتند به او هم دارند، هارون الرشيد نگاهى غضب آلود به او كرد و گفت: واى بر تو آيا مى خواهى من همه آل ابى طالب را بكشم؟ راوى خبر كه اين قضيه را خود ديده بود مى گويد: به آن حضرت داستان را گفتم، آن حضرت فرمود: قسم به خداى كه آنها چنين قدرتى ندارند و هيچ كارى نمى توانند بكنند.

دوستتان آن حضرت هم از همان ابتدا بر جان آن بزرگوار مى ترسيدند، لكن آن حضرت مى فرمود: اينان نمى توانند كارى انجام دهند.

تا آنكه در زمان خلافت مأمون قضيه ولايت عهدى پيش آمد، و علّت عمده آن ترس مأمون از نفوذ معنوى حضرت امام رضا عليه السلام در ميان مردم بود، و شايد همانطور كه از بعض تواريخ نيز مهشود است مأمون نسبت به مقام واقعى امام رضا عليه السلام واقف بود و از اين جهت در ابتدا ميل آن را نداشت كه آسيبى به آن بزرگوار برساند، لكن بعد از آنكه ديد حتّى با ولايت عهدى آن حضرت نيز گرايش مردم به آل پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) كم نشد، و همينطور نفرت آنان از خاندان بنى العباس بيشتر مى شد ديگر تحمّل نكرد و آن حضرت را به شهادت رسانيد.

بنابر اين آن حضرت را از مدينه به خراسان آورد و آن بزرگوار نيز مى دانست كه اين سفرى است كه برگشتى در آن نيست، لذا به اهل بيت خود امر فرمود كه بر او نوحه كنند.

راهى كه مأمون براى حركت آن حضرت انتخاب كرده بود راهى بود كه امام رضا عليه السلام بر خورد كمترى با شيعيان و شهرهايى كه عاشقان اهل بيت پيامبر در آنها سكونت دارند داشته باشد، امّا در عين حال آنچه از اين سفر تاريخى باقى ماند جلوه هاى عشق مردم به خاندان پيامبر بود كه از طرفى ارادت مردم را به حق و حقيقت آشكار مى كرد، و از طرف ديگر زنگ خطرى براى عباسيان و در رأس نان مأمون بود كه براى مردم فريبى و مهار كردن حركت هاى شيعى مى خواست با ولايتعهدى حضرت رضا (عليه السلام) علويان و در كلّ شيعيان را خلع سلاح كند.

نمونه بارز اين ارادت و عشق و علاقه در نيشابور تجلّى كرد كه مورّخان نوشته اند عدّه بيشمارى براى نوشتن حديث از آن حضرت خواستند كه حديثى بفرمايند، و آن بزرگوار حديث سلسلة الذهب را كه مضمون آن توحيد يعنى دعوت تمامى انبياء از آدم تا خاتم است فرمودند، و سپس آن را ختم به ولايت و امامت كردند. با لفظ «وأنا من شروطها» و ترجمه اين حديث شريف چنين است كه حضرت رضا عليه از پدرش از پدرانش تا رسول خدا و رسول خدا از ملائكه مقرّب پروردگار و آنها از خداوند نقل مى كنند كه خداوند فرمود: كلمه لا اله الله قلعه من است و هر كس وارد قلعه من شود از عذاب من در امان خواهد بود. كه مراد از اين حديث اقرار و ايمان و اعتراف به توحيد و يگانگى خداوند است. سپس مقدارى كه كجاوه آن حضرت حركت كرد دوباره فرمودند: البته شرط دارد، و من از شروط آن هستم، كه مراد امامت است.

به هر حال قصد مأمون هر چه بود ولايتعهدى خلافت را بر امام عليه السلام تحميل كرد، و آن بزرگوار بدون آنكه مايل باشند از روى اجبار پذيرفتند.

در اينجا براى آنكه از خود چيزى نگوييم و با استدلال به روايات مطلب را روشن نماييم به ترجمه يك حديث كه مرحوم مجلسى(رحمه الله) از كتاب عيون اخبار الرضا نوشته مرحوم صدوق آن را نقل كرده است اكتفا مى كنيم:

مرحوم علاّمه مجلسى در جلد 49، صفحه 128، حديث شماره 3، نقل مى كند از ابى الصلت هروى كه گفت: مأمون به امام رضا عليه السلام گفت: اى فرزند پيامبر من فضل و علم و زهد و پرهيزكارى و عبادت تو را مى شناسم، و شما را احقّ به خلافت از خود مى دانم.

حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: من به بندگى خداوند افتخار مى كنم، و به وسيله زهد در دنيا اميدوارم از شرّ دنيا در امان بمانم و با پرهيز از محرّمات اميد رسيدن به غنيمت هاى الهى را دارم، و با تواضع در دنيا اميد دارم كه نزد خدا بلند مرتبه باشم.

مأمون گفت: من اينطور صلاح ديدم كه خود را از خلافت عزل كنم، و با شما به عنوان خليفه بيعت كنم. حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: اگر اين خلافت از آن توست و خداوند آن را براى تو قراداده است، جائز نيست كه لباسى را كه خداوند بر تو پوشانيده از تن بيرون كنى و به ديگرى بدهى، و اگر خلافت از آن تو نيست جايز نيست كه چيزى را كه مال تو نيست به من بدهى.

مأمون گفت: اى فرزند پيامبر ناچار بايد قبول كنى، حضرت فرمود: با اختيار خود هرگز چنين كارى نخواهم كرد، مدّت مديدى مأمون كوشش كرد تا آنكه به هر حال از قبول آن حضرت مأيوس شد.

مأمون چون چنين ديد گفت: حال كه خلافت را نمى پذيرى ولايت عهد را قبول كن تا آنكه خلافت بعد از من از آن تو باشد.

در اينجا حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: قسم به خدا پدرم از پدرانش، از امير مؤمنان (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به من خبرداده است كه من قبل از تو از دنيا مى روم در حالى كه مرا به وسيله سمّ به شهادت مى رسانند، ملائكه آسمان و زمين بر من مى گريند و در سرزمين غربت كنار قبر هارون دفن مى شوم.

در اينجا مأمون گريه كرد و گفت:

اى فرزند پيامبر چه كسى تو را مى كشد، و يا جرأت بى ادبى به شما را دارد در حالى كه من زنده ام، حضرت فرمود: اگر بنا بود بگويم مى گفتم كه چه كسى مرا مى كشد.

مأمون گفت: يابن رسول الله شما قصد آن دارى كه شانه از زير بار خالى كنى و اين امر را از خود دفع كنى تا مردم تو را فردى زاهد و بريده از دنيا بدانند.

حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: قسم به خداوند از روزى كه خداى مرا آفريد دروغ نگفته ام، و زهد در دنيا را وسيله اى براى دستيابى به دنيا قرار نداده ام، و من مى دانم تو به دنبال چه هستى! مأمون گفت: دنبال چه هستم؟ حضرت فرمود: براى آنكه بگويم امان مى دهى؟ مأمون گفت: تو را امان دادم.

حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: قصد تو آن است كه مردم بگويند: على بن موسى زاهد در دنيا نبود، بلكه اين دنيا بود كه به او روى آور نشده بود، آيا نمى بينيد چگونه ولايتعهدى را به طمع خلافت قبول كرد!

در اينجا مأمون غضبناك شد و گفت: تو هميشه در برخوردهايت مرا مى آزارى، و علّت آن اين است كه از سطوت و قدرت من احساس امنيت مى كنى، قسم به خدا اگر قبول كنى ولايتعهد را و گرنه تو را مجبور مى كنم، اگر انجام ندادى تو را مى كشم.

در اينجا حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود: خداوند مرا نهى كرده است كه با دست خود خويشتن را به هلاكت بياندازم، اگر چنين است مى پذيرم، لكن به شرط آنكه در امور عزل و نصب و امور ديگر هيچ دخالتى نكنم و فقط طرف مشورت باشم. (بحار الانوار، ج49، ص128)

به اين ترتيب در سال 201 در ماه رمضان حضرت به ولايتعهدى مأمون منصوب شد.

از اين روايت تمام فلسفه و علّت پيشنهاد مأمون براى ولايتعهدى و همنيطور علّت قبول آن حضرت مشخص مى شود، البته بحث در اين باره به قدرى گسترده است كه ما فقط به اندازه گنجايش يك مقاله به آوردن مطالب اكتفا كرديم.

شهادت حضرت رضا عليه السلام

علّت شهادت حضرت رضا عليه السلام در يك كلمه ترس مأمون و عباسيان از نفوذ معنوى آن حضرت در بين مردم بود، وقتى كه مأمون با ولايتعهدى نتوانست آن امام بزرگوار را آنطور كه بايد و شايد كنترل كند، از راه هاى مختلف براى شكستن مقام آن بزرگوار در بين مردم وارد شد، و در همه آنها خود شكست خورد و به مقصود خويش نرسيد، به عنوان مثال افراد و سران مذاهب را جمع مى كرد كه با حضرت بحث كنند، و آن بزرگوار را در بين مردم خفيف كنند كه حضرت امام رضا عليه السلام همه آنها را مجاب مى فرمود، و مشروح اين مناظرات در كتاب پر ارزش عيون اخبار الرضا (عليه السلام) آمده است.

از طرف ديگر اقبال مردم به حضرت رضا عليه السلام حسادت مأمون را برمى انگيخت، كه نمونه اين اقبال و ارادت شركت جمعيت بسيار در نماز عيد آن حضرت است كه مأمون در بين راه آن بزرگوار را برگرداند و نگذاشت كه آن امام بلند مرتبه نماز را اقامه كند. و از جانب ديگر سعايت شديد عباسيان و اطرافيان مأمون، او را واداشت كه حضرت را مسموم نموده و به شهادت برساند.

در روايتى مرحوم مجلسى در جلد 49، صفحه 301 بحار الانوار نقل مى كند كه أباصلت هروى خادم امام رضا عليه السلام مى گويد: امام به من فرمود: فردا من بر اين شخص فاجر (مأمون) وارد مى شوم، اگر بيرون آمدم و سرم باز بود با من صحبت كن، جواب تو را مى گويم، و اگر سر خود را پوشانده بودم با من صحبت نكن.

أباصلت مى گويد: فرداى آن روز فرستاده مأمون آمد و گفت: مأمون شما را طلبيده، امام عليه السلام حركت كرد و من نيز با او بودم، وارد بر مأمون شديم نزد او ظرفى از ميوه بود كه روى ان انگور بود، و در دست مأمون خوشه انگورى بود كه مقدارى از آن را خورده بود، وقتى حضرت را ديد از جاى برخاست با آن حضرت ديده بوسى كرد و سپس نشست و گفت: اى پسر پيامبر انگورى بهتر از اين نديده ام.

حضرت رضا عليه السلام فرمود: چه بسا انگور بهشت بهتر از اين انگور باشد. مأمون گفت: از اين انگور بخور. حضرت رضا عليه السلام فرمود: مرا از اين كار معاف دار، مأمون گفت: چرا نمى خورى، نكند به ما بدگمانى. سپس خود مأمون از انگور خورد و بعد به حضرت رضا عليه السلام داد و آن حضرت سه دانه انگور خورد و خوشه را انداخت و سپس از جاى برخاست، مأمون گفت: كجا مى روى؟ حضرت فرمود به همانجا كه مرا فرستادى. و بعد أباصلت داستان آمدن حضرت جوادعليه السلام و شهادت امام و تدفين آن بزرگوار را مفصّلا نقل مى كند كه اين مقاله گنجايش كامل آن را ندارد.

خداوند متعال ما را از شيعيان آن بزرگوار قرار دهد.

در پايان به يكى از كراماتى كه از قبر مقدّس آن حضرت ظاهر شده اشاره مى كنيم، گرچه هر ماه و هر سال كرامات فراوانى از قبر مقدّس آن بزرگوار نقل مى كنند كه قابل احصاء نيست، لكن براى رعايت اختصار به يكى از آنها اكتفا مى كنيم.

مرحوم صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا 2/283 نقل مى كند از شخصى به نام ابوالنصر المؤذن النيشابورى كه گفت ناراحتى شديدى در زبانم پيدا شد به طورى كه زبانم سنگين شد و قادر بر حرف زدن نبودم، به قلبم خطور كرد كه حضرت رضا عليه السلام را زيارت كنم و نزد او دعا كنم و او را شفيع خود نزد پروردگار قرار دهم تا آنكه مرا عافيت عنايت كند و زبانم باز شود سوار بر مركبى شدم و به مشهد حضرت رضا عليه السلام رفتم و بالاى سر آن حضرت دو ركعت نماز خواندم و سجده كردم، و در حال سجده تضرّع و دعا مى كردم و حاجت خود را مى خواستم تا آنكه به خواب رفتم.

در خواب ديدم مثل آنكه قبر مطهّر شكافته شد و شخصى گندمگون از قبر بيرون آمد و به من نزديك شد و فرمود: اى ابانصر بگو: لا اله إلاّ الله، به او اشاره كردم كه چگونه بگويم در حالى كه زبانم بسته است، پس بر من فرياد زد كه آيا منكر قدرت خداوند هستى؟ بگو: لا إله إلاّ الله، او مى گويد در اين حال زبانم باز شد و كلمه طيّبيه لا إله إلاّ الله را بر زبان جارى كردم و زبانم باز شد و بعداً هرگز به آن مرض دچار نشدم.

شهدا در کجای زندگی ما متجلی اند؟!

شهدا در کجای زندگی ما متجلی اند؟!

اگر زنده بودن شهدا و شاهد بودن شهید را در افقی بالاتر نسبت به خود باور کنیم، تمام حرکات و سکنات ما به یادواره های شهدا تبدیل می شوند و بین ما و آنها فاصله ای احساس نمی شود، اما وجود فاصله، تفاوت بین دانسته ها و باورهای ما را افشاء می کند…
برگزاری سالانه و یا گاهانه یادواره های سرداران شهید، شهدای محله، شهدای شهر، شهدای استان، شهدای منطقه و شهدای کشور که اتفاقاً با استقبال گسترده قاطبه مردم و ترجیحاً همسنگران، هم اندیشان و نیز نسل جدید هم همراه می گردد، پدیده مهم جامعه ماست که ثابت می کند شهدا زنده اند و قابلیت تاثیرگذاری در خط خط زندگی ما را دارند و بعبارتی، شهدا همچنان الگوهای تمام عیار نسلهای جدید در حال انتخاب اند.یادواره های شهدا آنچنان اهمیت دارند که رهبر معظم انقلاب آنها را کمتر از خود شهادت ندانسته و بر برگزاری همیشگی آن تاکید موکد دارند، چرا که این یادواره ها بخاطر پردازش به زندگی و سیره مسافران پرواز بهشت، حقیقتاً یک موهبت الهی برای مردم و جوانان ما هستند.
اما آنچه که در هر یادواره، ذهنیت جامعه را اشغال کرده و ایجاد پرسش می کند این است که:
شهدا با این همه مختصات ناب و قابلیت های الگوشوندگی، در کجای زندگی ما متجلی اند؟! آیا زمان واکاوی علل و چرایی این همه فاصله بین آنچه که می خواهیم و آن چه که هستیم و یا بین آنچه که بوده ایم و آن چه که شده ایم، نرسیده است؟!آیا نباید جواب دهیم که شهدا در کدام تجلی فردی و اجتماعی ما دیده می شوند؟!
فلذا در تحقیق و تفحص اجتماعی و معنوی روح حاکم، حاضر و ناظر شهدا از خود و از شما می پرسم که شهدا در کدامین جلوه ما پیدا و حاضرند؟!
1-آیا در نگاه اجتماعی ما مثل نوع روابط انسانی، قضاوتها، محافل و مجالس و در تصمیمات زندگی ما حاضرند؟
2-آیا در مواضع سیاسی ما مثل ولایتمداری، انحراف ستیزی و رعایت حق و حقوق دیگران دیده می شوند؟
3-آیا در عملکرد اقتصادی ما، مثل درآمد جویی، مال اندوزی، سودجویی و حلال ورزی ما قابل ملاحظه اند؟
4-آیا در روابط خانوادگی و عاطفی و مهربانی و پاکدامنی و حسن خلق و غیرت ورزی ما الگو قرار گرفته اند؟
5-آیا در تجلیات فردی ما مثل لباس پوشیدن، آرایش و پیرایش و مدگرایی و ظاهرآرایی ما بروز یافته اند؟
6-آیا در کلام و مرام ما مثل ادبیات گفتاری، صداقت ورزی، طهارت جویی و مفیدگویی معیارند؟
7-آیا در احساس مسئولیت و مسئولیت پذیری ما در قبال وظایف دینی و تکالیف شرعی نقش آفرینی می کنند؟
8-آیا در سلطه گریزی و استکبارستیزی ما مثل مرعوب نشدن و شهادت طلبی ما حرف اول را می زنند؟
9-آیا در بندگی خدا، خدمت صادقانه به مردم، گذشت و فداکاری در قبال همنوعان، تداعی گر سیره شهدائیم؟
10-آیا ما در عرصه های مسئولیتی و مدیریتی مان شباهتی به شهدا داریم؟
در تجمل ورزیها، تشریفات گراییها، طاغوت منشیها، اسرافها، تبذیرها، خودخواهیها، رانت خواریها، حق کشیها، پارتی بازیها، طایفه گراییها، تعصبات قومی، ناسیونالیسمهای نژادی، شهرگراییها، کم کاریها، بی مسئولیتی ها، ولایت گریزیها، گردنگشیها، فسادگرائیها، اخلاق گریزیها، ارتشاءها، اختلاسها، فرصت طلبی ها، قدرت طلبی ها، مال اندوزیها، سودجویی ها و غیره چه وجوه تشابهی با شهدایی داریم که در یادواره ها از آنها تجلیل می کنیم؟!
رسدکردن مختصات خود با ویژگی های شهدا در هر یک از جلوه های رفتاری و گفتاری و در هر موقعیتی که قرار داریم، اعم از امور و مناصب اجتماعی و فردی و خانوادگی و سازمانی، به ما کمک می کند تا فاصله بین واقعیتهای خودمان را با آرمانها و ادعاها درست سنجیده و موقعیت مان را درست تر و واقعی ترارزیابی کنیم.
باید بپذیریم که شهدا و یادواره هایی که برای آنها برگزار می کنیم، دارای راه، مرام و فرهنگ نابی هستند که به گردن آحاد مردم ما دارای حق اند و ما نمی توانیم از کنار این ولی نعمتان جامعه به اغماض بگذریم و زمانی که تصمیم به تجلیل می گیریم، باید به پیروی از آنها و قرابت ظاهری و باطنی با آنها نیز مصمم شویم.
روزی و روزگاری، زندگی ما با واژه و فرهنگ شهادت تزئین می شد و خیابان های شهر در قرق تابوت های شهدا بودند، کوچه های ما بنام شهدا بود، مساجد و تکایا و محافل ما رنگ و بوی شهید بخود گرفته بودند، رسانه ملی و سایر رسانه های ما دائماً از شهدا سخن می گفتند، الگوهای عینی و ذهنی نسل های جدید و رو به رشد، شهدا بودند و مدح ها و مرثیه ها و سرودها و شعرهای مربوط به شهدا از زبان ما زمزمه می شدند و حجاب ها و عفاف ها متاثر از شهدا تنظیم می شدند و خلاصه زندگی ما تبلوری از فرهنگ جهاد و شهادت و ایثار بود.
اما حالا چه اتفاقی افتاده است که این فرهنگ، بوی غربت بخود گرفته و شهرها خالی از یاد شهدا شده و تمثال های شریف شهدا کمتر دیده می شوند و در بیلبوردها و بنرها و سایر تجلیات تبلیغاتی، سهم چندانی به شهدا تخصیص نمی یابد؟! در نامگذاری های اماکن عمومی، اولویت خاصی به شهدا داده نمی شود و در حالیکه قبل ترها می گفتیم، قهرمانان واقعی، شهدای اسلام اند، حالا بزرگراهها و خیابان ها و کوچه ها و مدارس و بسیاری از اماکن عمومی را کمتر بنام این قهرمانان واقعی نامگذاری می کنند و در حالیکه برخی از جانبازان برای تامین هزینه های داروهای وارداتی در بازار سیاه مجبور به گدایی خود یا همسرانشان هستند، باز هم می بینیم که سکه های متکثر بیت المال، اقلاً همزمان با قهرمانان ورزشی که افتخارات ارزنده ملت ایران اند، به قهرمانان واقعی و خانواده هایشان هم که ناجیان ملت ایران اند، داده نمی شوند!

ما در یادواره های شهدا باید بطور جدی و جامع به این سئوالات، پاسخ دهیم:
-نگاه شهدا به دنیا و جاذبه های چگونه بود و نگاه ما به دنیا و جاذبه هایش چگونه است؟
-شهدا تا چه اندازه اخلاقی و معنوی و الهی و اخروی زندگی کردند و ما در کجای کاریم؟
-شهدا در موضوع گذشت و ایثار چه نمره ای اخذ کردند و ما چه نمراتی در امتحانات مشابه می گیریم؟!
-شهدا عدالت را چگونه معنا و به آن عمل می کردند و ما آن را چگونه توجیه و محقق می کنیم؟
شک نکنید که شهدا با تاسی از امام حسین(ع) و به رهبری ولایت مطلقه فقیه به کعبه آمال خویش نایل شدند و ما باید از خود بپرسیم؛ آیا راهی را که در پیش گرفته ایم به کعبه می رسد، یا سر از ترکستان در می آوریم؟!
استفاده ابزاری از شهدا و یادواره ها و نیز دولتی کردن و رسمی کردن مراسم موسوم به یادواره شهدا، خدمت به آرمانهای بلند شهدا نیست، بلکه عادی کردن نام شهید بعنوان یک لفظ ساده و لقلقه زبان است، در حالیکه همه می دانیم که شهدا دارای مقامات بزرگ الهی و وجهه های عظیم مردمی اند و از این رو نباید فلسفه زنده ماندن شهدا را از یاد ببریم.
فلذا متاثر از تاکیدات موکد رهبر معظم انقلاب مبنی بر لزوم برگزاری مردمی مراسم سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بخاطر مردمی بودن انقلاب اسلامی، تاکید می شود که بسیار شایسته است محور برنامه ریزی، تدارک و برگزاری یادواره های شهدا، مردم و تشکلهای مردمی باشند و تامین هزینه های مراسم را نیز مردم متقبل شوند تا اولاً ثابت شود که شهدا از مردم و تجلی پشتوانه های مردمی نظام اند و ثانیاً شائبه استفاده ابزاری از شهدا توسط برخی از مدیران در اذهان بوجود نیاید، اگر چه حاکمیت ما مردمی و غالب مدیرانش منطبق با اعتقادات الهی مردم رفتار می کنند.
یادآوری شهدا در یادواره های شهدا، کار بسیار خوبی است، زیرا از سیمای شهرها زنگارزدایی کرده و با غبارروبی دلها، دیده ها را شسته و نگاهها را تمیز و حتی تعویض می کند و غفلتهای کهنه را با ذکر تازه نام شهدا برطرف کرده و روزنه های جدیدی را در برابر ما می گشاید، اما آنچه که مهم تر از یادواره هاست، ماندگاری یاد و مرام شهدا در برابر چشمان و عمق اذهان و نیز متن هر عنوان از واقعیات اجتماعی است که با آنها زندگی می کنیم.
ماندگاری یاد شهدا، باید با یادگاری زاد شهدا همراه باشد که ما در گذشته از آنها به امانت ستاندیم و از هم اکنون هم می توانیم از یادواره های شهدا به ودیعه بگیریم و ترجیحاً بایستی به ثبت یادگاریهای رفتاری، یادگاریهای گفتاری، یادگاریهای نوشتاری، یادگاریهای دیداری، یادگاریهای نامگذاری، یادگاریهای یادسپاری، یادگاریهای مزاری، یادگاریهای رهسپاری، یادگاریهای غمگساری، یادگاریهای جان نثاری، یادگاریهای عزاداری و سایر یادگاریهای ماندگار بپردازیم.
ما می توانیم یادواره های شهدا را به آوردگاههای غدیری و ارادتگاههای تنوری در این فرهنگسراهای شهادت و ایثار جامعه جهت تجدید میثاق، تحکیم پیمان و تجلی بیعت با شهدا و امام شهدا و ولی فقیه زمان تبدیل کرده و طی آن با شهدا عهد ببندیم که دیگر، دنیا حواس ما را از آنها و آرمانهای الهی شان پرت نکند و برای آنکه این غفلت ها تکرار نشوند، جاودانگی تزئین شهرها و تقریب دلها به زیبایی تمثالها و نامهایشان را وعده داده و شاخص قرار دهیم.
اگر زنده بودن شهدا و شاهد بودن شهید را در افقی بالاتر نسبت به خود باور کنیم، تمام حرکات و سکنات ما به یادواره های شهدا تبدیل می شوند و بین ما و آنها فاصله ای احساس نمی شود، اما وجود فاصله، تفاوت بین دانسته ها و باورهای ما را افشاء می کند و از این لحاظ است که ما باید بدنبال یادواره های کارآمدتر و کاربردی تر باشیم و مراسم خود را طوری تنظیم کنیم که خروجی آن ، ورودی ما به حیاط خلوت شهدا باشد.
ما باید در خروجی یادواره های شهدا، جامعه را به سمت قدرشناسی از شهدا، جانبازان، آزادگان، رزمندگان و دیگر یادگاران دفاع مقدس و خانواده های معظم ایثارگرانی سوق دهیم که بالاترین افتخارات را به ما هبه کردند.
ما باید در خروجی یادواره ها، تکریم و تعظیم نسل امروز را در برابر ارمانها و دستاوردهای ارزشی نسل رزم جاودانه سازیم و نگذاریم بین انتظارات شهدا با آنچه که می بینیم، تفاوت از زمین تا آسمان باشد، یعنی نباید در جامعه ای که این همه شهید داده، شاهد آن همه بی بند و باری و لاقیدی در سواحل، شهرکهای ساحلی، پارتی های مختلط، عروسی ها، بازار، دانشگاهها، تفریحگاهها، سینماها و کلاً ارتباطات و تجلیات اجتماعی باشیم!
ما باید در خروجی یادواره ها، شاهد منزوی شدن ارزش ستیزان جامعه و استقبال از ارزشگرایان ولایی باشیم و نگذاریم فرد یا افرادی به راحتی با عقائد الهی مردم بازی کرده و بخواهند جامعه را به سمت و سوی خاصی سوق دهند و دوباره تلخی حضور و مانور نااهلان و نامحرمان با نظام ولایی مان باشیم.
ما باید در خروجی یادواره ها، دوباره شهدا را در صدر جدول نشانده و سعادت جامعه را منوط به این کنیم که شهدا، گروههای مرجع اجتماعی ما را تشکیل داده و آنها را برای هر انتخاب و نیز ادامه راه، شاخص قرار دهیم.
مخلص کلام اینکه، یادواره های شهدا، همانند کارخانه های تولیدی اند که البته در این موسسه تولیدی ما باید افکاری را تولید کنیم که به اقبال عمومی و سعادت همگانی مردم انجامیده و نیز موجب تضمین دستاوردهای اهدایی شهدا به ما می گردد که در راس آنها اسلام، نظام، امام، قانون اساسی، ولایت مطلقه فقیه و مشخصاً رهبری معظم انقلاب قرار دارند و طی آن جامعه ما پس از طی کردن مرحله زنگارزدایی و غبارروبی معنوی و اعتقادی و اخلاقی، تطهیر شده و به قداست ایام الله دفاع مقدس نزدیک شده و رویکرد اجتماعی مردم به افراد ولایی و ارزشی، غالب خواهد شد.
در پایان لازم می دانم تا ابیاتی از مثنوی بلند “یادمان دفاع مقدس” را که چند سال پیش سروده ام جهت تحکیم هر چه بیشتر مبحثی که مطرح کرده ام، تقدیم نمایم تا معلوم شود که ما در یادواره ها باید به سمت دستاوردهایی خیز برداریم که یا خودمان غفلتاً و یا تعمداً از دست داده ایم و یا اینکه در نتیجه جنگ نرم دشمنان، این دستاوردهای مقدس را از ما ستانده اند:
یادم آمد که کنم یاد ز خویش / تا بگیرم ره فریاد به پیش
که کجا بوده ام و با چه کسان / به کجا آمدم ای همنفسان
می کنم یاد از آن شهر قشنگ / شهر آسمانی جبهه و جنگ
شهر من مدینه فاضله بود / بین خوبان و بدان فاصله بود
شهروندان همه از اهل نظر / همه بیداردل از جنس سحر
خانه ها،ساده ز خاک و گل و سنگ/ کوچه ها، کوچک و باریکه و تنگ
سفره ها، مائده های آسمان / کوله ها، بار سفر تا به جنان
نغمه ها،زمـــزمـه نـاز سروش / گریه ها،می به سبوی می فروش
سینه ها،جسوروبی باک وشجاع / دیــده هـا،منتــظر شــام وداع
شهـر من، محفـل عاشقـانه بود / کربـــــلای ثـانـی زمـانـه بـود
آن دعـاهای کمیـل،یادش بخیر / آن همه اشک چو سیل،یادش بخیر
آن که از قافله جا مانده،منم / به جهان مهمان ناخوانده،منم
رفتنی بودم و ماندنی شدم / با دلم رفیق ناتنی شدم
بس که ماندم،شده رفتنم خیال / گرچه دارم به تنم ؛زخم وصال
شهر آسمانی ام، رفته زدست / دل از این غربت دیرینه شکست
چه شد آن شهر قشنگ عاشقی / آن همه محله شقایقی
شهر من، شلمچه کعبه نشان / شهر من دوکوهه دلشدگان
شهر من، مقرّ هفت تپه کجاست / شهر من گمشده در غفلت ماست
شهر من، بوده هویزه شهید / چه بگویم که چه دید و چه کشید
بلبلانه یاد از گل میکنم / غربت دل را تحمل میکنم
دلم اکنون چو پرستوئی غریب / شد از این فاصله بی صبروشکیب
بس که از ماندن و بودن خجلم / تنم عاصی شده از دست دلم
از چه پای رفتنم خسته شده / بال معراجی من بسته شده
چه شد آن حس سبکبالی من / آن همه، نگاه آمالی من
من غریب شب تنهایی شدم / خسته از محبس دنیایی شدم
همسفر، بیا که پرواز کنیم / زندگی را ز نو آغاز کنیم
بیکسی و بی شکیبایی بس است / این همه غربت و تنهایی بس است
“صادقا” حوصله کن، حوصله کن / سینه را، مدینه فاضله کن

 

 



ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر

حضرت فاطمه معصومه (ع) در اوّلین روز ماه ذى القعده سال 173 هـ ق، 25 سال بعد از تولد حضرت امام رضا (ع) در شهر مدینه منوّره چشم به جهان گشود.
از میان فرزندان بزرگوار حضرت امام موسى بن جعفر(ع)، دو فرزند ایشان یعنى حضرت امام على بن موسى الرضا (ع) و حضرت فاطمه کبری (ع) ملقّب به معصومه، از ویژگی های خاص برخوردار بوده اند تا ادامه دهنده خطّ امامت بعد از پدر باشند
آن حضرت به همراه امام رضا (ع) هر دو در دامان پاک یک مادر بزرگوار به نام حضرت نجمه خاتون (س) که از مهاجران مغرب بود، رشد و پرورش یافته اند. این در حالى است که پدر بزرگوارشان پیوسته در زندان هارون الرشید بسر مى بردند و سرانجام در همان زندان، هنگامى که حضرت معصومه (س) در سن ده سالگى بود، به شهادت رسیدند و از آن زمان به بعد حضرت معصومه (س) تحت مراقبت برادرش امام رضا (ع) قرار گرفت.
حضرت معصومه (س)، معصوم به معنایی که در مورد پیامبران و امامان به کار می رود نبوده، امّا ایشان دارای طهارت روح و کمالات معنوی بالایی بودند، به گونه ای که به زائرانش وعده بهشت داده شده است
اطلاق «معصومه» بر فاطمه دختر موسی بن جعفر (ع)
نام حضرت معصومه، فاطمه است. در کتاب های روایی و تاریخی نیز، از آن حضرت با عنوان فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع) یاد شده است، امّا صدها سال است که آن حضرت با این لقب مشهور هستند،و این لقب نزد ایرانیان تبدیل به اسم برای ایشان شده است.
حضرت معصومه (س)، معصوم به معنایی که در مورد پیامبران و امامان به کار می رودنبوده، امّا ایشان دارای طهارت روح و کمالات معنوی بالایی بودند، به گونه ای که به زائرانش وعده بهشت داده شده است.

لازم به ذکر است که عصمت امر نسبی است. با توجه به روایاتی که در شأن و منزلت حضرت معصومه وارد شده است،[6] می توان مرتبه ای از عصمت – نه در حد ائمه- برای ایشان قائل شد. این مسئله در حق چنین بانویی بعید به نظر نمی رسد؛ چرا که این حد از عصمت به معنای دوری از گناه در زندگی عالمان بزرگ نیز فراوان مشاهده می شود.
ورود حضرت معصومه (س) به قم
در سال 2 هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه خود بیاورند راهى خراسان شدند.
حضرت معصومه یک سال بعد از هجرت تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو، در سال 201 هجری قمری، به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت، به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. در شهر ساوه عده اى از مخالفان اهل بیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند، سر راه کاروان آنان را گرفته و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت (س) معصومه را نیز مسموم کردند.عصمت امر نسبی است. با توجه به روایاتی که در شأن و منزلت حضرت معصومه وارد شده است،می توان مرتبه ای از عصمت – نه در حد ائمه- برای ایشان قائل شد. این مسئله در حق چنین بانویی بعید به نظر نمی رسد؛ چرا که این حد از عصمت به معنای دوری از گناه در زندگی عالمان بزرگ نیز فراوان مشاهده می شودبیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود، قصد شهر قم را نمود. حدوداً در روز 23 ربیع الاول سال 2ظ 1 هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. و در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى شود در منزل «موسى بن خزرج» فرود آمدند و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.
آن بزرگوار به مدت 17 روز در این شهر زندگى کرد. محل زندگی و عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» بود که هم اکنون محل زیارت ارادت مندان آن حضرت است.

راه نزدیک شدن به خدای متعال

 

تا چند دقیقه پیش فکر میکردی همه کارات درسته. باید از کی بپرسی؟ یه چیزو میدونی اون حس خوب وقتیه که تو به خدا نزدیک بشی. کارهایی که تا الآن فکر میکنی تو را به خدا نزدیک میکنه را مرور میکنی. سردرگم میشی. بازم مثل همیشه که گیر میفتی میری سراغ خودش. حالا یه سۆال بزرگ داری که خدا باید جواب بده. چی کار کنی تا به خودش نزدیکتر بشی؟

 کارهایی که تا الان فکر میکنی تو را به خدا نزدیک میکنه را مرور میکنی. سردرگم میشی. بازم مثل همیشه که گیر میفتی میری سراغ خودش. حالا یه سۆال بزرگ داری که خدا باید جواب بده. چی کار کنی تا به خودش نزدیکتر بشی؟

 به این فکر میکنی که همه کاراتو درست انجام میدی. نمازتو میخونی اخلاق خوبی داری از لحاظ اجتماعی هم در حد معقولی هستی. از اینکه همه میگن آدم خوبی هستی حس خوبی بهت دست میده تو همین حس رضایت هستی که یکباره از تلویزیون میشنوی یه شهید داره میاد. تلویزیون شروع میکنه از شهدا میگه از اینکه چه کارهایی کردن و کارهاشون چه آثاری داشته وقتی نتیجه کارشون را میشنوی دیگه آن حس رضایتو از خودت نداری. دیگه خودت را آدم خوبی نمیدونی. به این فکر میکنی که میشه تو هم به حس خوب اونا برسی؟ از این فکرت خوشت میاد. اما چطور؟

 تا چند دقیقه پیش فکر می کردی همه کارات درسته. باید از کی بپرسی؟ یه چیزو میدونی اون حس خوب وقتیه که تو به خدا نزدیک بشی. کارهایی که تا الآن فکر می کنی تو را به خدا نزدیک می کنه را مرور می کنی. سردرگم میشی. بازم مثل همیشه که گیر میفتی میری سراغ خودش. حالا یه سۆال بزرگ داری که خدا باید جواب بده. چی کار کنی تا به خودش نزدیکتر بشی؟

 بهترین چیزى که به وسیله آن مى‌توان به خدا نزدیک شد ایمان به خدا و پیامبر اوست. زیرا ریشه اصلى حرکت هاى سازنده و مثبت، ایمان است

 از وسایلى که انسان را به خدا نزدیک مى‌کند و سبب شرافت و کرامت و منزلت در پیشگاه خدا مى‌گردد قرآن کریم است.در قرآن کریم، توسّل به اسماء الهى و صفات او در مقام دعا توصیه شده است «و لله الاسماء الحسنى فادعوه بها»( اعراف/ 18) (اسماء حسنا ویژه خداوند است پس خداوند را به وسیله آنها به خوانید)

 توسّل به دعاى صالحان که برترین نوع آن توسّل به ساحت پیامبران و اولیاى خاص او است تا براى انسان به درگاه الهى دعا کنند، در قرآن مى فرماید: «و لو انّهم اذ ظلموا انفسهم جاۆوک فاستغفروا اللّه و استغفرلهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً»( نساء/ 64) (کسانى که بر خویشتن ستم کرده اند به سراغ پیامبر مى روند و در آن جا هم خود طلب مغفرت و آمرزش کنند و هم پیامبر براى آنان طلب آمرزش کند در این موقع خدا را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت.)

 از دیگر وسایل نزدیکی به خدا وند در روایات این چنین آمده است:

 عبودیت و الوهیت مخصوص ذات پروردگار است و آدم مۆمن باید هرگونه شرک و بت پرستى را نفى نماید و همه کارها را فقط براى او انجام دهد. زیرا غیر خدا ارزش آن را ندارد که معبود انسان قرار گیرد.

عبادت 

الف: اطاعت خدا و اجراى فرمان هاى الهى

امام على (علیه السلام) در نهج البلاغه در خطبه 110 فرمود: «انّ افضل ما توسّل به المتوسلون الى اللّه سبحانه الایمان به و برسوله» یعنى بهترین چیزى که به وسیله آن مى‌توان به خدا نزدیک شد ایمان به خدا و پیامبر اوست. زیرا ریشه اصلى حرکتهاى سازنده و مثبت، ایمان است .

ب: جهاد در راه خدا

دومین وسیله، جهاد در راه خدا است: «و الجهاد فى سبیله فانه ذروة الاسلام؛ جهاد در راه خدا وسیله تقرّب به خداست» زیرا جهاد قلّه رفیع اسلام است. با بیان فلسفه جهاد به عنوان قلّه رفیع اسلام، استفاده مى‌شود جهاد در راه خدا باعث بقاء اسلام و رشد و بالندگى آن و وسیله عزّت و سر بلندى جامعه اسلامى است و بدون جهاد، حیات مکتب اسلام تضمین نخواهد شد.

ج: اخلاص 

یکى از وسایل تقرّب به خدا کلمه اخلاص و شهادت به یگانگى خداست «و کلمة الاخلاص فانّها الفطرة، و کلمه اخلاص که هماهنگ با فطرت انسانى است » یعنى عبودیت و الوهیت مخصوص ذات پروردگار است و آدم مۆمن باید هرگونه شرک و بت پرستى را نفى نماید و همه کارها را فقط براى او انجام دهد. زیرا غیر خدا ارزش آن را ندارد که معبود انسان قرار گیرد.

بهترین چیزى که به وسیله آن مى‌توان به خدا نزدیک شد ایمان به خدا و پیامبر اوست. زیرا ریشه اصلى حرکت هاى سازنده و مثبت، ایمان است.

د: برپادارى نماز

یکى از وسایل قرب به خدا نماز است که حضرت فرمود: «و اقام الصلوة فانها الملة، برپا داشتن نماز که حقیقت دین است» زیرا نماز پایه اصلى دین و ستون خیمه آن است.

یکى از اسباب تقرّب به خدا صدقه پنهانى است و صدقة السرّ فانها تکفّر الخطیئة و صدقة العلانیة فانّها تدفع میتة السوء، و صدقه پنهانى که کفّاره گناهان است و صدقه آشکار که از مرگهاى بد پیشگیرى مى‌کند

و: روزه

یکى از وسایل تقرّب به خدا روزه ماه رمضان است «وصوم شهر رمضان فانّه جنّة من العقاب، روزه ماه رمضان که سپرى در برابر عقاب و کیفر است» از این که روزه را به عنوان سپر عقاب معرفى کرده است براى آن است که سرچشمه اصلى گناهان وسوسه هاى شیطان و از ابزار شیطان، هواى نفس است. در واقع روزه انسان را از جهان بهائم خارج و به سوى فرشتگان مى‌برد و او را به خدا نزدیک مى‌کند.

ه: صدقه پنهانى و آشکار

 

یکى از اسباب تقرّب به خدا صدقه پنهانى است «و صدقة السرّ فانها تکفّر الخطیئة و صدقة العلانیة فانّها تدفع میتة السوء،و صدقه پنهانى که کفّاره گناهان است و صدقه آشکار که از مرگهاى بد پیشگیرى مى‌کند.»

 

در نتیجه به نظر میرسه که این کلام امام على« علیه السلام » که مى‌فرماید: « من احبّ ان یعلم کیف منزلته عندالله، فلینظر کیف منزلة الله عنده، فانّ کل من خیر له امران، امر الدنیا و الآخرة، فاختار امر الآخرة على الدنیا، فذلک الذى یحب الله و من اختار امرالدنیا فذلک الذى لا منزلته للَّه عنده »( هر کس مى‌خواهد بداندمنزلت او نزد خداى متعال چگونه است، باید ببیند منزلت خداى متعال نزد وى چگونه مى‌باشد؛ زیرا هر کس که مُخیّر گشته است بین دو امر: امر دنیا و آخرت. هر کس امرآخرت را بر دنیا مقدم داشته و اختیار مى‌کند، پس او خدا را دوست مى‌دارد، و هر کس امر دنیا را مقدم داشته و آن را برمىگزیند و اختیار مى‌نماید، پس خداى متعال رانزد وى منزلتى نیست) بهترین میزان برای سنجش خودمون برای نزدیکی به خداست.

شهادت امام صادق(ع)

امام در سالهاي آخر عمر خود شديداً لاغر و ضعيف شده بود و به تعبير يکي از افرادي که امام را درآن روزگار ديده بود از او چيزي نمانده بود جز سرش، کنايه ازاينکه بدن کاملاً فرسوده ونحيف شده بود. سراسرزندگيش به دشواري وسختي ورنج آفريني گذشته بود. ودرسالهاي آخر عمربر ميزان محدوديت واحضار وتهديد او اضافه مي شد که اين خود بر خستگي ورنجش مي افزود.

روزي منصور به وزير دربارش « ربيع » گفت همين اکنون جعفربن محمد (امام صادق( عليه السلام)) رادراينجا حاضر کن .

ربيع فرمان منصور را اجرا کرد حضرت صادق( عليه السلام) را احضار نمود، منصور باکمال خشم و تندي به آنحضرت رو کرد وگفت:

« خدامرا بکشد اگر تو رانکشم آيا درمورد سلطنت من اشکال تراشي مي کني ؟»

امام: آنکس که چنين خبري به تو داده دروغگو است …

ربيع ميگويد: امام صادق( عليه السلام) راديدم هنگام ورود لبهايش حرکت مي کند، وقتي که کنارمنصور نشست، لبهايش حرکت مي کرد ولحظه به لحظه ازخشم منصور کمتر مي شد .

وقتي که امام صادق( عليه السلام) ازنزد منصور رفت، پشت سرامام رفتم وبه اوعرض کردم:

وقتي که شما وارد برمنصور شديد منصور نسبت به شما بسيار خشمگين بود ولي وقتي که نزد او آمدي ولبهاي تو حرکت کرد خشم او کم شد شما لبهايتان را به چه چيز حرکت مي دادي ؟

امام صادق( عليه السلام) فرمود : لبهايم رابه دعاي جدم امام حسين ( عليه السلام) حرکت مي دادم وآن دعا اين است :

يا عُدَّتي عِندَ شِدَّتي وَيا غَوثِي عِندَ کُربَتي اَحرِسنِي بِعَينِکَ الَّتي لا تَنامُ وَاکَنِفنِي بِِرُکنِکَ الذَّي لايُرام

« اي نيرو بخش من هنگام دشواريهايم واي پناه من هنگام اندوهم به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن ومرا درسايه رکن استوار وخلل ناپذيرت قراربده »

آتش کشيدن خانه امام صادق(عليه السلام)

مفضّل بن عمر مي گويد: منصور دوانيقي براي فرماندار مکه ومدينه حسن بن زيد پيام داد: خانه جعفر بن محمد ( امام صادق (ع) را بسوزان، اواين دستوررا اجرا کرد وخانه امام صادق( عليه السلام) را سوزانيد که آتش آن تا به راهرو خانه سرایت کرد، امام صادق ( عليه السلام) آمد ومیان آتش گام برمي داشت ومي فرمود : اَنَا بنُ اَعراقِ الثَّري اَنا بنُ اِبراهِيمَ خَليلِ اللهِ

 

« منم فرزند اسماعيل که فرزندانش مانند رگ وريشه دراطراف زمين پراکنده اند منم فرزند ابراهيم خليل خدا( که آتش نمرود براو سرد وسلامت شد )»

برنامه قتل امام صادق (عليه السلام)

سرانجام منصور نتوانست پيشرفت امام را ببيند و عظمت او را تحمل نمايد. طرح قتل او را از طريق مسموم کردن تهيه نمود.

اين نکته راناگفته نگذاريم که بني عباس درس مسموم کردن امامان رااز پيشوايان راستين خود، يعني بني اميه آموختند. معاويه بارها گفته بود خداوند ازعسل لشکرياني دارد و.. که غرض عسل مسموم بود که به خورد دشمنان خود ميداد.

منصور توسط والي خود درمدينه امام را با انگور زهرآلود به شهادت رساند وبعد حيله گرانه به گريه وزاري وعزاداري او پرداخت.  اينکه درامر شهادت امام، منصور دست داشته جاي شکي براي ما نيست، زيرا که خود بارها گفته بود که او چون استخواني درگلويم گير کرده است

شايد منصور جداً وقلباً دوست نداشت امام رابکشد ولي چه مي توان کرد که مقام است وسلطنت، پست است وموقعيت. مگر هرکسي ميتواند ازآن بگذرد؟ امرشهادت او را توسط منصور، برخي چون ابوزهره انکار کرد ه اند، بدليل ابراز تأسف منصور ازمرگ او  وهم گفته اند که اين امر خلاف تحکيم پايه هاي حکومت او بود.  ديگران هم همين افکار راداشته اند  ويا برخي ديگر ازآن به ترديد ياد کرده اند. ولي باتوجه به سابقه برخورد واحضار وتهديد منصور، وبا توجه به اعمال زمامداران پس از او معلوم مي شود بني عباس چون بني اميه درخط امام کشي بودند وآنها شش تن ازامامان ما را مسموم کرده اند. آري او پس از قتل امام ابراز تأسف هم کرد وآن مصلحتي بود.

درسهایی از زندگی شهدا

از شهدا بیاموزیم

جمیلی-شهدا، چراغ های فروزان بر سر راه ما خاکیان هستند. آن ها رفتند تا با خون گرمشان نهال اسلام را آبیاری کنند و با انوار پرفروغ و روشنی بخششان راه و رسم صحیح زندگی را به ما بیاموزند. آن چه در پی می آید نمونه های کوچکی است از هزاران خاطره و حرف های ماندگار شاهدان قدسی استان های خراسان که امیدوارم چراغ راهمان باشد.

استفاده شخصی

مادر شهید «حسن ستوده» نقل می کند: آن روز می خواستیم به عروسی دختر خواهرم برویم، برف آمده بود و هوا خیلی سرد بود. اتفاقا حسن آقا همان روز برای انجام کار اداری با ماشین سپاه آمده بود. به او گفتم: می خواهیم به عروسی برویم، هوا خیلی سرد است اگر می توانی ما را برسان. او گفت: مادرجان، این ماشین بیت المال است و من حق استفاده شخصی از آن را ندارم.

به فکر دیگران بودن

همسر شهید حسین گلی می گوید: پول قند کوپنی ما ۱۲ تومان بود ولی پول نداشتیم. به حسین می گفتم که شرایط خیلی سخت است با این دو بچه، اما او فقط به جبهه ها و فرمان امام(ره) فکر می کرد، یادم نمی رود که قرار بود ۲ روز دیگر اعزام شود و پشت بام خانه باید گل اندود می شد با عجله کار می کرد و مقدمات را فراهم کرد ولی روز آخر گفت: امروز بام خانه را گل نمی کنیم وقتی علت را پرسیدم، گفت: خانه علیرضا عربی (سردار شهید) واجب تر است او الان در جبهه است و باید کار خانه اش را تمام کنم.

ساعت اداری

معلم شهید محمد جوادی، انسانی وارسته و متعهد بود که در ساعت کاری هرگز کم نمی گذاشت. او حتی حضور در مراسم تشییع پیکر شهدا را با مسئولان آموزش و پرورش هماهنگ می کرد و راضی نبود به دلیل انجام امور دیگر از کار اداری بزند. او حتی ۲۰ دقیقه تاخیر حضورش در مدرسه را به اطلاع مدیر آموزش و پرورش می رساند و ساعت اداری را هم حق الناس و بیت المال می دانست.

عکس یادگاری

مادر شهید محمدرضا نظافت یزدی نقل می کند: محمدرضا آلبوم عکس هایش را نگاه می کرد. چند عکس را برداشت و دوید بیرون؛ گفتم می خواهی چه کار کنی؟ گفت: به این نتیجه رسیدم که شاید چون علاقه ام به عکس هایم زیاد است، شهید نمی شوم. می خواهم این علاقه را به کلی از بین ببرم. آن روز محمدرضا زیباترین عکس های دوران جوانی اش را از بین برد تا دیگر ذره ای متعلق به دلش نباشد.

النگوی هزارتومانی

مادر شهید محمدرضا مهدی زاده طوسی نقل می کند: وقتی فرزند محمدرضا به دنیا آمد یک النگو به مبلغ هزار تومان خریدیم. وقتی النگو را درآوردیم که به دست بچه اش کنیم او ناراحت شد و گفت: الان زمان جنگ است، شما هزار تومان به یک النگو داده اید، این پول را می بردید به صندوق قرض الحسنه می دادید تا مردم نیازمند از آن استفاده کنند.

اهمیت حق الناس

حق الناس موضوعی است که بر و بچه های جنگ خیلی به آن توجه داشتند. شهید غلامعلی تقوایی از افرادی بود که در دست نوشته ای حتی به جزئی ترین بدهی اش که مربوط به تعمیر دوچرخه اش بود، اشاره می کند. او در این متن با امضای خودش از بدهی ۳ یا ۴ تومانی به دوچرخه سازی در شهر فردوس خبر می دهد.

اهمیت نماز

همسر شهید سیدعلیرضا عصمتی نقل می کند: در طول زندگی مشترکمان با شهید یک روز نماز صبحمان قضا شد و خواب ماندیم. همسرم برای نماز به اتاق دیگر رفت ولی بیرون نیامد. وارد اتاق که شدم دیدم در حال سجده می گرید و استغفار می کند و می گوید: خدایا همین بار مرا ببخش، دیگر نمازم قضا نمی شود. سرش را که از سجده برداشت به پیشانی اش می زد و اشک می ریخت

100نفر در محضر سخنان گرم استاد عبدالهی "استاد دوره تربیت مربی دعوه الحسنی

همکاری با حوزه برادران در موارد مشاوره توسط خانم شکرالهی

افطاری در ماه مبارک رمضان

برگزاری همایش "افزایش جمعیت یا مبارزه" با حضور دکتر احسان دوست استاد دانشگاه در تاریخ 22/2/95

جلسه اجتماعی ویژه طلاب، اساتید، کادر، باحضورعلیرضا احسان دوست مسئول بسیج اساتید استان اصفهان در مرکز تخصصی ام الائمه (س) برگزارشد.احسان دوست در جمع طلاب این مرکز گفت: بحث جمعیت در حوزه اجتماعی، جزء مباحث زیست شناسی است که موضوعی پر چالش وبا دست اندازهای زیادی هست ودر این رابطه موا فقان محکم وسر سخت نیز وجود دارد.
وی بیان نمود: به فرموده رهبر انقلاب، باید این موضوعات در جمع نخبگی و در جمعیت محدود مطالعاتی مطرح شود؛ وسعی شود درحوزه های علمیه این موضوعات را با استفاده از کرسی های آزاد اندیشی و نقد وبررسی آن، همراه با نتایج محسوس وملموس انجام دهند.
مسئول بسیج اساتید استان اصفهان گفت: این یک بحث صد در صد علمی است؛ لذا باید آمار، منابع داخلی وخارجی با همدیگر بررسی شود همانطور که آمریکایی ها، روی جمعیت ما ایران، مطالعات فنی دارند.
وی در ادامه گفت:ما در نظام اسلامی به سر می بریم و حکومت ما دینی واسلامی است و درحوزه جهان بینی درباره جمعبت باید دفاع کرد وبر اساس مقتضیات زمان ومکان، این گونه موضوعات را به روز کرده، لذا هرچه آیه وحدیث بگوئید نمی پذیرند؛ پس باید این موضوعات را پرووش داد.
احسان دوست، نبایدهایی را در این زمینه بیان کرد وگفت: بحث علمی را سیاسی نکنید ودر باب ورود در موضوع جمعیت از منظر احساسی وارد نشوید؛ زیرا این بحث تعقلی ومنطقی است؛ بحث جمعیت را فقط در زیر سقف مدارس علمای دینی نبینید و نباید بی توجه به رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب اسلامی باشیم.
وی باتوجه با سخن مقام معظم رهبری فرمودند: اولین باردر سال 1366بود که بحث کنترل جمعیت مطرح شد وبه اوایل دهه هفتاد که رسیدیم باید سیاست کنترل جمعیت حذف می شد وهیچ کس به ما هشدار نداد واز دهه هفتاد تا نود، بیست سال طول کشید که در طی این مدت توده مردم اعم از نخبگان وغیر نخبگان هنوز هم با افزایش جمعبت مبارزه می کنند در حالی که قبلا رشد جمعیت 4% بود ولی اکنون حدود 1% افزایش داشته است.
مسئول بسیج اساتید استان اصفهان گفت: امروزه میانگین عمر ایرانیا ن 65 سالگی است واگر این سبک زندگی ما باشد میانگین عمر جمعیت ایرانیان به 45 سالگی می رسد؛ یک ملت تنبل که حتی ورزش نمی کنند، وضعیت تغذیه، سونامی سرطان در ایران، سمومات کشاورزی و…. که به لحاظ پزشکی، نسل مارا نابود می کند واین سبک زندگی من وشماست و این یک سبک زندگی غربی است.
وی در پایان گفت: ما نباید در این موارد بی تفاوت باشیم و باتوجه به سخن رهبری؛ اول وآخر حرف ایشان، من وشمائیم ودر این زمینه باید مردم را آگاه کنیم.

سلسله جلسات کارگاهی سر کار خانم شکرالهی با موضوع معرفت نفس با طلاب پایه 2 به مدت 10جلسه

سلسله جلسات اخلاقی استاد عمیق

برگزاری نشست اخلاقی حجت الاسلام و المسلمین حسناتی امام جمعه شهرستان نجف آباد

نشست اخلاقی با با عنوان :شناخت سیره ائمه (علیه السلام )ویزه طلاب با حضور حجه الاسلام حسناتی امام جمعه شهرستان نجف آباد به مناسبت تولد امام محمد باقر(ع)در مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرانی ام الائمه برگزار شد.
حجت الاسلام حسناتی ضمن حدیثی از امام باقر فرمودند :محب اهل بیت بودن امر آسانی است اما شیعه و پیرو حقیقی اهل بیت شدن مهم است .مرقد اهل بیت زمین را تطهیر می کند و در زمین و زمان طاهر می توان طاهر شد .پیامبر خداوند فرمودند :خداوند مرا تربیت کرده من هم علی را تربیت کردم علی هم تربیت کننده شیعیان است .بایستی خود را به منابع تربیتی وصل کنیم که یکی از راههای آن مداومت بر ادعیه روزانه است ..
وی بیان فرمودند:ماه رجب ماه علی است باید در این ماه دست به دامان علی شویم و از کانال رسول خدا به منبع توحید برسیم
امام جمعه شهرستان نجف آباد افزود:دنیا قرار امتحان و بلاست و زندگی راحت در دنیا بی معناست و اگر مکارم دنیا وآخرت را میخواهید باید بدانید که اگر کسی به شما بدی کرد شما آنها را در تمام ابعاد و امور زندگی عفو کنید در واقع مظهر یا غفور شوید ،اگر کسی با شما قطع ارتباط کرد شما وصل کننده ارتباط باشید .شاگردان به دلیل احترام به استاد به مقامات بالایی میرسند.

همایش "نقش زن در اقتصاد مقاومتی "با حضور استاد مامن پوش

دوره مهارت نرم افزارهای نور با استاد زمانی

دوره پایان نامه نویسی معناشناسی با استاد ولی الله جعفری

برنامه پژوهش(طرح نویسی پایان نامه باحضور آقای مسترحمی)

پژوهش

نشست هم اندیشی طلاب و دانشجویان در سالروز وحدت حوزه و دانشگاه

نشست هم اندیشی میان طلاب و دانشجویان دانشگاه آزاد نجف آباد، به همت مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی ام الائمه برگزار شد. در این نشست که با حضور امام جمعه نجف آباد همراه بود، دانشجویان و طلاب در فضایی بسیار صمیمی به بیان نظرات و پیشنهادات خود در جهت تعالی هر چه بیشتر وحدت میان حوزه و دانشگاه پرداختند.
در ابتدای این نشست حجت الاسلام مصطفی حسناتی، نماینده ولی فقیه و امام جمعه نجف آباد، با تشکر از برگزاری چنین نشستی و حضور دانشجویان در جمع طلاب گفت: برگزاری چنین نشست هایی و هم اندیشی میان دو قشر تأثیر گذار جامعه، طلاب و دانشجویان از نیازهای اساسی جامعه است.
وی با اشاره به حدیثی از امام صادق(ع) که سفارش به احیاء امر ائمه کردند، افزود: احیاء امر ائمه اطهار به معنای بحث و تبادل نظر در مسائل مختلف و سخنان و گفتار ائمه معصومین است و یکی از مهمترین راهکارهای ارائه شده برای پیشبرد اهداف کشور است.
حجت الاسلام حسناتی در ادامه تصریح کرد: ایجاد چنین نشست هایی، نشانه تعقل، تفکر و احساس نیاز به هم اندیشی دو تفکر دارد و تبادل آراء و افکار که در دین مبین اسلام به عنوان مشورت بیان شده، نتایج و اهداف متعالی تری را به دست خواهد داد.
وی در ادامه با اشاره به حدیثی از امام علی(ع) که فرمودند، «الناس اعداء ما جهل» درباره وحدت میان حوزه و دانشگاه افزود: حضرت در این حدیث مردم را دشمن جهالت خودشان بیان کرده است و گاهی دردها و دغدغه ها یکی است ولی زبان و روش بیان تفاوت دارد و همین تفاوت باعث گسست و جدایی میان گروه ها و تفکرات مختلف می شود.
حجت الاسلام حسناتی حوزه و دانشگاه را دو بال ارزشمند کشور در پیشبرد اهداف بیان داشت و تصریح کرد: حضور پرشور در عرصه های علمی و فرهنگی جامعه مهمترین رسالت و تکلیفی است که باید دانشگاه و حوزه برای تحقق آن همدلی و صمیمیت را هر چه بیشتر نسبت به یکدیگر داشته باشند.
وی در ادامه بیان داشت: دارایی هایی که هر یک از این دو بال حیاتی جامعه دارا هستند تنها در گروه همدلی و تعامل هر چه بیشتر با یکدیگر باعث ایجاد اهداف مشترک خواهد شد و باید زمینه حضور هر چه بیشتر دانشجویان و طلاب در کنار یکدیگر در قالب چنین نشست هایی مورد توجه جدی تر صورت گیرد.
در ادامه این نشست که با حضور مدیر، معاونین مرکز تخصصی ام الائمه همراه بود، دانشجویان که از فعالان بسیج دانشگاه بودند، به بیان نظرات خود پرداختند. از مهمترین دغدغه های دانشجویان در این نشست، عدم اطلاع کافی نسبت به مسائل و احکام شرعی بود که از مسؤولین حاضر تقاضا کردند که نسبت به اعزام مبلغین به دانشگاه اهتمام بیشتری صورت گیرد. هم چنین تهاجم دشمن در زمینه جنگ نرم و وجود شبهات اعتقادی دیگر دغدغه بیان شده در این جلسه توسط دانشجویان بود.
حدت

جلسه همفکری مشاوران و مدیران منطقه نجف اباد به مدیریت ام الائمه(س)

موضوع جلسه : بررسی علل طلاق بین خانواده های طلاب شاوره

برگزاری نماز جماعت به طور مداوم در روزهای اموزشی :1-3-4و5شنبه به امامت حاج اقا ایمانیان

ماز

نمایشگاه کتاب به مناسبت هفته کتاب و پژوهش

تاب

نمایشگاه کتاب به مناسبت هفته کتاب و پژوهش

تاب

نشستی اخلاقی با حضور استاد میرکتولی( بررسی آیات محکم ومتشابه پیرامون هدفمندی افعال خداوند)

.حجت الاسلام میرکتول پیرامون فلسفه خلقت گفت :سؤالی که از آغاز خلقت تاکنون در ذهن بشر بوده است ؛خدا عالم را برای چه خلق کرد ؟وآدم را برای چه آفرید؟ تلاش های عقلانی فلاسفه،عرفا ونویسندگان برای یافتن پاسخ دستاوردهایی راداشته اند که اگر اهل بیت عصمت وطهارت دست بشر رانمی گرفت شاید انسان ها در ورطه ای به پوچ گرایی وبن بست های بزرگان وعالمان دینی همچون صادق هدایت و… می رسیدند.
وی در ادامه بیان نمود:در مواجه با این سؤال باید مسئله را از زاویه عقل تبیین کنید وآموزه های وحیانی آیات وروایات مارابه یک سو ویک هدف کشانده وآن بحث هدفمندی افعال است که عقلاوانسان ها خصوصأ حضرت حق کار بی هدف انجام نمی دهد.
حجت الاسلام میر کتول افزود:همه ماانسان ها به دنبال یک هدف ومقصد می رویم واین هدفمندی افعال ما ملازم با نیاز ونقص است به خاطر همین یا به دنبال ترفیع درجه ،یا به دنبال رفع نقص هستیم پس این موجود ناقص برای رسیدن به کمالات باید تلاش کند.
وی درادامه تصریح کرد:وقتی بحث نظام آفریتش وخلقت آدم مطرح می شود می بینیم خداوند حکیم علی الاطلاق است کار بی هدف انجام نمی دهدونیزغنی علی الاطلاق است وهمه دعا ها ونیاز ها به او منتهی میشود «یا غایة آمال العارفین »و در فلسفه بحثی هست که تمام عرضیات به ذات منتهی می شودامّا ذاتیات به چیزی منتهی نمی شوند«هوالاول والٌٰٔاخر والظاهر والباطن …»پس هدفمندی خدا ملازم با نیازمندی اونیست.
حجت الاسلام میرکتول ضمن سخنی از حضرت علی ((ع) دربیان توصیف خداوندفرمود: اگرتعبیرات بلندی که در نهج البلاغه درمورد خداوند ونیزدیگر تعبیرات ازائمه و پیامبراکرم (ص) رانداشتیم شناخت از خدا نداشتیم.
وی دراین باره گفت: هدف از خلقت بندگی،رسیدن به کمال،آزمایش،رحمت،وشکل گیری انسان کامل استاخلاق

جلسات اخلاق با حضورمدیر مرکز تخصصی ام الائمه (س):خانم شکراللهی و طلاب جدید الورود

موضوع جلسات:نشاط در زندگی اخلاق

همایش وقف وحوزه های علمیه(استاد مهرابی- استاد کوهی)19/ 9 94

همایش وقف وحوزه علمیه ویژه طلاب در مرکز تخصصی تفسیر وعلوم قرآنی ام الائمه (س) باحضور حجت الاسلام مهدوی مسئول مبلغین اداره اوقاف استان اصفهان برگزار شد.حجت الاسلام مهدوی در ضمن تعریفی ازوقف گفت:حوزه علمیه وابسته به دولت نیست ولی از طرفی وابسته به وقف می باشدکه دربحث حوزه علمیه فوق العاده موقوفه داریم.
مسئول مبلغین اداره اوقاف استان اصفهان تربیت انسان ها،ایجاد پشتوانه علمی،انجام باقیات الصالحات،جنبه احترام دیگران،اطاعت از امر پیشوایان دینی را از انگیزه های وقف دانسته ودر ادامه بیان نمود :موقوفات باید با زمان حاضر هم خوانی داشته وطبق نیاز موقوفه ایجاد کرد.
وی با اشاره به موقوفات ایجاد شده در شهرهای مختلف گفت:موقوفات باید منفعت آن برای کاری مثل تحصیل ورفع نیاز مادی ومعنوی بر اساس نیاز سنجی منطقه انجام گیردوازجمله آثارومصارف وقف را آثار اقتصادی ،فرهنگی ،تأمین امنیت ملی ،عدالت اجتماعی ، نوع دوستی ،کمک مردم درتمام شئونات زندگی،کمک به افراد بی سرپرست وبد سرپرست،،ایجاد کتابخانه ها،کار آفرینی،گردشگری،شهریه ی درسی، درمان وپزشکی دانست.
حجت الاسلام مهدوی گفت:واقفین زیادی بودند که دور اندیش بودند.پولی رابرای پذیرایی امرا،بزر گان ،کار خانه داران وسرمایه داران هزینه کرده وفقط به فکر وقف خود نبودند بلکه بتوانند در کنار این عمل چندین وقف را ایجاد کنند وباید د رتبلیغ های خود ودر گفته هایمان این موقوفات راایجاد کرده وبرای خود صدقه جاریه درست کنیم وبهترین صدقه همین موقوفات استوقف

نشستی با حضور استاد کفیل (آمادگی برای ظهور امام زمان )18/ 9/ 94


حجت الاسلام محمدصادق کفیل، در جمع طلاب مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی ام الائمه نجف آباد، با اشاره به نامه حضرت علی(ع) خطاب به عثمان بن حنیف، تبعیت از ولایت را مهمترین اصل تشیع بیان کرد و گفت: تبعیت و اقتدا به امام زمان، تنها در لفظ همان جریانی را رقم خواهد زد که در طول 250 سال امامت ائمه اطهار روی داد.
وی با بیان این که در زمان اهل بیت فعل امام واضح است و در تاریخ 250ساله امامت تا سال 260 هجری، هیچ حکومت شیعی به امامت ائمه اطهار شکل نگرفت، که مهمترین دلیلش عدم وجود یاران واقعی بود و امروز ما معترض شیعیانی هستیم که در زمان امام، خلاف امام حرکت می کردند، دغدغه امام یک چیز و دغدغه یاران چیز دیگری بود.
وی مشخصه اصلی یک شیعه را حرکت در مسیر ولایت بیان کرد و افزود: برای شیعه شدن باید دغدغه مان، دغدغه امام باشد که همان حرکت در مسیر ائمه اطهار است و همگام شدن با معصومین در اعمال و رفتار و تبعیت محض از ولایت آنان است.
مسؤول مرکز تخصصی نماز قم، با اشاره به این که حضرت مهدی(عج) در زمان تولد اول دعایشان، دعا برای فرج خودشان بود، بیان کرد: دغدغه حضرت، دغدغه ظهور است و ما به عنوان شیعه باید در دوران غیبت، در تمام ابعاد فردی و اجتماعی و نظام زندگی براساس برنامه ریزی برای ظهور باشد.
وی در ادامه درباره وظیفه یک شیعه به خصوص یک طلبه در زمان ظهور بیان داشت: نور امام زمان بیش از همه شامل حال کسانی می شود که دغدغه ظهور دارند و شما به عنوان یک طلبه که نقشی کلیدی در صحنه اجتماع به عهده دارید، باید بیش از دیگران دغدغه ظهور داشته باشید و تمام اعمال و رفتارتان براساس نزدیک شدن به ظهور برنامه ریزی کنید.
حجت الاسلام کفیل محور برنامه ریزی برای ظهور را درک شرایط غیبت بیان کرد و گفت: در محور اصلی باید به طور طبیعی بفهمیم که در زندان غیبت هستیم و چون در این زندان متولد شده و به دنیا آمدیم، به آن عادت کردیم و باید به این درک برسیم که در دوران غیبت طبق روایت جز ایتام هستیم.
وی شناخت دوران حکومت مهدوی را دیگر محور اصلی در برنامه ریزی برای ظهور برشمرد و افزود: شما مبلغین باید این شناخت را از دوران خردسالی و از مهدهای کودک شروع کنید و تا کودک از همان سنین به این باور برسد که رحمت ها و برکات الهی در سایه حضور امام زمان است که اگر ظهور را درک می کردیم همان گونه که برای نزول باران زجه می زنیم، برای ظهور نیز این گونه بودیم.
مسؤول مرکز تخصصی نماز قم بیان داشت: سومین مرحله برنامه ریزی برای غیبت، مدیریت زمان است و برای تبدیل زمان غیبت به زمان ظهور، باید مدیریت زمان داشته باشد و آن تصمیم گیری فرد برای زمان است نه زمان برای انسان تصمیم بگیرد.
حجت الاسلام کفیل با تأکید بر این که برنامه های صدا و سیما متعلق به یک طلبه نیست، افزود: همین برنامه ها باعث آشفتگی ذهن خواهد شد و باید چنان ذهن را آزاد کنیم که نه از چیزی خوشمان بیاید نه بدمان و تعلق به هیچ چیز حاصل نشود که اگر درگیر روزمرگی های زمانه شویم، نمی توانیم دغدغه اصلی خود را ظهور قرار دهیم.
وی راه دیگر مدیریت زمان را پیوند بیشتر با امام زمان بیان کرد و گفت: برای پیوند بیشتر با امام زمان باید عاشورایی شد و بهترین راه رسیدن به امام زمان، عاشورایی شدن و فهم و فهماندن عاشورا است اگر جامعه عاشورایی شود، ظهور زودتر رخ می دهد.
حجت الاسلام در ادامه تصریح کرد: ما چون کربلا را نفهمیدیم، انسان های آزادی نیستیم و به کم دنیا قانع شده ایم و نکند مانند کسانی شویم که تا عصر عاشورا در لشکر امام ماندند ولی به میدان نرفتند و برای درک بیشتر عاشورا باید جلسات و مراسم عزاداری را پررونق تر حتی با نصب یک پرچم عزا برگزاری کنیم

 

کفیل

نشستی با حضور آقای اسدی(مداحی اربعین)12/ 9 /94

ستاد اسدی

نشستی با حضور آقای چمی(پیشگیری از دیابت) 4/ 9/ 94

ستاد چمی

نشستی با حضور حاج آقا حسناتی (موضوع : تمسک به قرآن وعترت)28/ 8/ 94

.نماینده ولی فقیه حسناتی ضمن حدیثی از امام حسن مجتبی (ع)گفت:هرکس بخواهد عبادت خدا را کند باید خودش به وسیله ایمان ،عمل صالح ،اخلاص… با خدا ارتباط برقرار کند.
وی افزود:با هر چیزی نمی شود به خدا رسید ،مشکلی که امروزه خدا را به طور خالص عبادت نکرده؛عرفان های کاذب ،رمال ها،که باذکر خداست گناه وبدعت است.
امام جمعه نجف آباد تصریح کرد: درد اجتماع امروز این است که انسان ها سطحی نگر شده اند به مستحباتی عمل می کنند که سند قوی نداشته و چه بسا اصلا مستحب نیست بلکه یک عادت شده و به اصل دین توجهی ندارند.
حجت الاسلام حسناتی درادامه بیان نمود :مستحباتی که ضرر به واجبات می زند قابل تقرب به خدا نیست باجدیت از آن دور شوید همانطور که در حدیث هم آمده است،باید درجات واجبات را شناخت ودر باب تزاحم اهم را گرفت.
وی با اشاره به روایتی از امام موسی کاظم (ع) به هشام بن حکم بیان فرمود :عمل کم از عاقل مورد قبول تر از کسی است که کار زیاد انجام دهد ولی از روی فکر نباشد چرا که در قرآن هم درموردعقل بیان شده است.
نماینده ولی فقیه گفت:شما طلاب باید اصل دین را شناخته مرز ها را شناسایی کنید ونیز آنها را برای مردم باز گو کنیدخلاق

نشست استاد عرفان (با موضوع :وارثان روی زمین ) 14/ 8/ 94

رفان

نشست استاد نظری منفرد(با موضوع: مفهوم شناسی عمل از منظر قرآن وسنت)7/ 8/ 94


حاج آقا (نظری منفرد)
بسم الله الرحمن الرحیم
انس باقران باعث نشاط در زندگی می شود،کسی که قرآن انیس آن باشد تنها نمی ماند خداوند اسبابی فراهم کرده که باعلوم قرآن ومسائل مربوط به آن آشنا شودواین توفیق هر کسی نیست وآنهایی که وارد این میدان شدند احساس می کنندبه چه اقیانوس عجیبی وارد شده اند .
یکی از وصیت های امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فرزندانش :پسرم علم فراوان است وتو محدود هستی ونمیتوانی به همه ی علوم آگاه شوی آنکه بهتر است گلچین کن . درصفات عبادالرحمن «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه …» کسانی که درانتخاب علوم بهترین را انتخاب می کنند پس چه بهتر از قرآن.
مرحوم طبرسی درذیل آیات مبارکه مزمل«وذرنی والمکذبین اولی النعمة و……….»وقتی رسول خدا این آیات را شنیدند بی هوش شدند،قرآن در کسانی که روح آنها آماده پذیرش هستند تأثیر گذار است همه روح ها آمادگی پذیرش را ندارند.وخود قرآن می فر ماید:عده ای ازمردم قرآن را می شنوندپشت به آن میکنند وعده ای دیگراز شنیدن آن اشک میریزند(تری تفیض عینهم).انسان باید زمینه رادر خودش فراهم کندواز خدا توفیق بخواهد ،قرآن کتاب زندگی ،هدایت ،سعادت ،نوروشفاء است.(وننزل من القرآن ماهو شفاءو…)
قتاده بصری یکی از علماءزمان مروانی هاست، شنید حضرت باقر(علیه السلام) در مدینه است چندمسئله ی فقهی آماده کردودرجلسه ی درس امام حاضر شد.اما م به قتاده عرض کردتو فقیه اهل بصره هستی.فرمود :بله امام فرمودند؛ شنیده ام تفسیر میکنی این آیه رابرای من تفسیرکن(آیه18سوره سبأ)اگر معنای آیه این است مردمی که می آیندمکه اموال وخودشان را می کشند این چه امنیتی است که خدابیان می کند.قتاده عرض کرد نمی دانم.ااما م(ع)فرمودند:قرآن راکسی می فهمد که مخاطب قرآن است وعمده مخاطب قرآن اهل بیت (ع)هستند.قرآن را تفسیر به رأی نکنید حدیثی از رسول خدا:«من فسرالقران برأیه مقعده النار».

 

آقای نظری منفرد

1 2 4 5